گفتم: بازیِ بدون "گل" هم بی جاذبه است.
گفت: زندگی بی گل از آن هم بی جاذبه تر است.
گفتم: گل زندگی به چیست؟
گفت: عمر ما یک میدان مسابقه است.فرصتهائی که ما پیدا می کنیم, هر کدام مثل یک "پاس " است.از بی عرضگی ماست اگر نتوانیم" گل" بزنیم.
گفتم: با این حساب ما کلی "پاس" خراب کرده ایم و نتوانسته ایم گلی بزنیم.حیف از آنهمه پاسهای قشنگ و گلهای طلائی!
گفت: درست است, هدر دادن عمر بدتر از خراب کردن" پاس "است.به ما خیلی پاس میدهند ولی ما آبشار زن نیستیم و پاس ها را خراب می کنیم.
هدر دادن هر نعمت خراب کردن یک پاس است.
بگذشت زمان دست به کاری نزدی بر گردن لحظه ها مهاری نزدی
صد توپ زدی تمام را کردی اوت صد پاس گرفته آبشاری نزدی
ابـــــــــــرار
دقیقا نمی توانم به شما بگویم که چه تعداد از والدین از کشمکش بر سر انجام تکلیف متنفرند. آنها از کشمکشهای شبانه همیشگی با فرزند خود برای اینکه او را وادار به انجام تکالیف و کار ناقص کلاسی کنند, وحشت دارند. و این موضوع برای بچه نیز شوخی و بازی نیست. این توصیه من است که به کار هم می آید.به بچه اجازه بدهید تکالیفش را خودش به تنهائی انجام دهد. همه سخن من همین است. شما می توانید پارامترهائی مشخص کنید. مثلا زمان مشخصی برای هر تکلیف یا موضوع در نظر بگیرید. من معمولا به والدین پیشنهاد می کنم از معلم فرزند خود سئوال کنید که متوسط وقتی که بچه برای هر موضوع باید صرف کند, چقدر است و سپس زمان انجام تکلیف را بر اساس آن مشخص کنید. سپس به فرزندتان بگوئید که باید این مقدار زمان روی این تکلیف خاص وقت بگذارد, اما شما نیز باید مراقب باشید که تمام وقت به دقت کارش را انجام دهد.آنچه که او انجام داده , چیزی است که باید انجام می داده است. سپس پائین تکلیف بچه یادداشتی برای معلم او بنویسید که " فرزند من با جدیت و سخت کوشی 20 دقیقه (یا هر زمان دیگر) بر روی موضوع .... کار کرد ." قبل از انجام اینکار توصیه می کنم که با معلم او صحبت کنید و او را در جریان برنامه خود قراردهید. همچنین بین تکالیف مختلف به بچه حدود 10 دقیقه وقت استراحت بدهید البته این زمان بستگی به خود شما دارد چون فرزند خود را بهتر از هر کسی می شناسید. به بچه اجازه بدهید در طول زمان استراحت به کاری که برایش جالب و سر گرم کننده است بپردازد.
مطمئن باشید محلی که فرزند شما تکالیفش را انجام می دهد از نور کافی برخوردار باشد و ساکت و عاری از هر گونه وسایلی که موجب حواس پرتی او شود,باشد. به بچه اجازه بدهید ترتیب انجام تکالیف مختلف را خودش انتخاب کند. سعی کنید به خاطر داشته باشید که تعلیم و تربیت فراگیری علم و مهارتهای گوناگون است نه حل 50 مسئله ریاضی برای تکلیف. آیا این مسئله اهمیت ندارد که فرزند شما بتواند توانائی و مهارت در انجام مثلا 10 یا 20 مسئله ریاضی در مدت زمان مشخص شده از خودش نشان دهد؟ انجام این روش باعث تمام شدن کشمکش بین والدین و فرزندشان بر سر انجام تکالیف می شود. آنرا امتحان کنید. تنها چیزی که از دست می دهید استرسهای شبانه می باشد.
نویسنده: Lynne Castino
مترجم: منتظر مهدی
با شروع ماه مهر و بازگشایی مدارس، عده ای از والدین با کودکان خود دچار مشکل می شوند که یکی از این مشکلات بهانه گیری کودکان در مورد رفتن به مدرسه است. بسیاری از آنها از همان روزهای اول با رفتن به مدرسه مشکل دارند و عده ای دیگر پس از گذشت چند روز از بازگشایی مدارس دچار این مشکل می شوند، که باید دلایل آنها را پیدا و سعی در رفع آن داشته باشیم.یکی از این دلایل اضطراب کودکان هنگام رفتن به مدرسه است. دلایل متعددی وجود دارد که چرا کودکان 5-6 ساله از رفتن به مدرسه می گریزند، مهمترین و معمول ترین نارضایتی آنها عبارتند از: «من می خواهم فقط در خانه بمانم!» بعضی کودکان در این سن به زمان بیشتری برای سازگارکردن خود با قوانین و محیط های جدید نیاز دارند.
بازگشایی مدارس پس از تعطیلات تابستانی، به دنیا آمدن خواهر یا برادر، بیماری و یا مرگ یکی از اقوام می تواند باعث اضطراب و دلشوره کودک شود، حتی بچه ای که قبلا این طور نبوده ، ممکن است دچار این اضطراب ها شود. برای رفع این مشکل با فرزندتان درباره آنچه که در روزهای مدرسه انجام می داده صحبت کرده و روی نکات مثبت و جالب توجه تاکید بیشتری کنید. ساعات روز او را طوری برنامه ریزی کنید تا احساس رضایت بیشتری کند. استفاده از وسایل کوچک و جالبی که به طور چشمگیری باعث کاهش اضطراب و تقویت اعتماد به نفس او می شود بسیار موثر است.
ادامه مطلب...
مدرسه عشق
در مجالی که برایم باقی است, باز همراه شما مدرسه ای میسازم
که در آن همواره اول صبح, به زبانی ساده مهر تدریس کنند
و بگویند خدا خالق زیبایی, و سراینده عشق آفریننده ماست
مهربانیست که ما را به نکویی, دانایی زیبایی وبه خودمی خواند
جنتی دارد نزدیک، زیبا و بزرگ, دوزخی داردبه گمانم کوچک و بعید
در پی سودا نیست که ببخشد ما را, و بفهماندمان ترس ما بیرون از دایره رحمت اوست
در مجالی که برایم باقیست, باز همراه شما مدرسه ای میسازم
که خرد را با عشق علم را با احساس و ریاضی با شعر دین را با عرفان همه را با تشویق تدریس کنند
لای انگشت کسی قلمی نگذارندو نخوانند کسی را حیوان و نگویند کسی را کودن
و معلم هر روزروح را حاضر و غایب بکند,و بجز ایمانش هیچکس چیزی را حفظ نباید بکند
مغزها پر نشود چون انبار,قلب خالی نشود از احساس درسهایی بدهند
که بجای مغز ، دلها را تسخیر کند, از کتاب تاریخ جنگ را بردارند
در کلاس انشا, هرکسی حرف دلش را بزندغیر ممکن را از خاطره ها محو کنند
تا کسی بعد از این باز همواره نگوید : هرگز و به آسانی همرنگ جماعت نشود
زنگ نقاشی تکرار شود, رنگ را در پاییز تعلیم دهندقطره را در باران موج را در ساحل
زندگی را در رفتن و برگشتن از قله کوه, و عبادت را در خدمت خلق, کار را در کندو
و طبیعت را در جنگل سبز, مشق شب این باشدکه شبی چندین بار
همه تکرار کنیم: عدل, آزادی,قانون,شادیامتحانی بشودکه بسنجد ما را
تا بفهمد چقدر عاشق و آگه و آدم شده ایم در مجالی که برایم باقیست
باز همراه شما مدرسه ای میسازمکه در آن آخر وقت به زبانی ساده شعر تدریس کنند
و بگویند تا فردا صبح خالق عشق نگهدار شما
از : مجتبی کاشانی
" حالا چند دقیقه دیگر بنشین، نترس، دیر نمی شه! " ، " قربون دستت این بچه ما را نگهدار تا ما از خرید برگردیم" ، " نمی شه! باید امشب به مهمونی بیای وگرنه دلخور می شم" ، " می بخشید، امشب خانم بچه ها هوس کردن برن گردش. قربونت اون ماشینتو یه دو ساعت بده ممنون می شم" و...
بدون شک همه ما بارها و بارها با مواردی این چنینی برخورد کرده ایم و چه بسا گاهی به دلیل عدم تمایل روحی و یا قرار داشتن در موقعیتی خاص، از ته دل آرزو کرده ایم که ای کاش چنین چیزی از ما خواسته نمی شد. پاسخ شما در این گونه مواقع چیست؟ آیا جرأت می کنید با صراحت تمام " نه" بگویید؟ آیا وقتی در یک جمع قرار می گیرید، به خود اجازه می دهید نظراتی را که با آن مخالف هستید رد کنید؟ یا اینکه مانند بسیاری افراد ، در رودربایستی گیر می کنید و برای رعایت قاعده " مردم داری" با کراهت ، اینگونه خواسته ها را اجابت می کنید؟
خانم" کارین سوئیت" در کتاب خود با نام( چگونه" نه" بگوییم) در توضیح این که چرا بسیاری از ما و به ویژه زنان، اغلب وقتی از ته دل مایلیم " نه" بگویم، باز کلمه ای " بله" را بر زبان می رانیم می نویسد: " به عنوان یک زن ، ما به گونه ای تربیت شده ایم که مطلوب و مورد قبول دیگران باشیم . ما می خواهیم دیگران دوستمان داشته باشند و ناتوانیمان در" نه" گفتن ، در واقع از عدم خود باوریمان سرچشمه می گیرد . ما فکر می کنیم اگر مطلوب دیگران زندگی کنیم، به ما مدال لیاقت خواهند داد و به ما می گویند آدم های فوق العاده ای هستیم، نازیم و با تمام وجود از ما قدردانی خواهند کرد ؛ عملی که هیچگاه شاهد آن نخواهیم بود" وی ادامه می دهد:" شاید گفتن" نه" به نظر ساده بیاید ولی از بچگی درمخ ما فرو کرده اند که " نه" کلمه ی زیبایی نیست، گفتن آن گستاخی است. دور از نزاکت است، باعث رنجش دیگران می شود.
پاسخ به سوال مهم است - ایجاد سوال مهمتر
ماهی دادن به نیازمند مهم است - آموزش ماهی گرفتن مهمتر
تشویق به موقع مهم است - علت را به فرد گفتن مهمتر
خوبی کسی را گفتن مهم است - آموزش چگونه خوب بودن مهمتر
عیب کسی را به او گفتن مهم است - عیب خود را پرسیدن مهمتر
گفتن مهم است - - سکوت به موقع مهمتر
علم و بصیرت مهم است - اندیشه و تدبیر مهمتر
خوب گوش دادن مهم است - به کارگیری آنها مهمتر
کار درست انجام دادن مهم است - کار را درست انجام دادن مهمتر
صداقت و راستی مهم است - مصلحت اندیشی درست مهمتر
مدیریت مهم است - رهبری مهمتر
من مهم است - ما مهمتر
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت .
بالاخره پرسید :
- ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟
پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت :
- درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم .
می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی .
پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید .
- اما این هم مثل بقیه مدادهایی است که دیده ام .
- بستگی داره چطور به آن نگاه کنی . در این مداد 5 خاصیت است که اگر به دستشان بیاوری ، تا آخر عمرت با آرامش زندگی می کنی .
صفت اول :
می توانی کارهای بزرگ کنی اما نباید هرگز فراموش کنی که دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند .
اسم این دست خداست .
او همیشه باید تو را در مسیر ارده اش حرکت دهد .
صفت دوم :
گاهی باید از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی . این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار ، نوکش تیزتر می شود .
پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی .
صفت سوم :
مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه از پاک کن استفاده کنیم .
بدان که تصحیح یک کار خطا ، کار بدی نیست . در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری مهم است.
صفت چهارم :
چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست ، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است .
پس همیشه مراقبت درونت باش چه خبر است .
صفت پنجم :
همیشه اثری از خود به جا می گذارد . بدان هر کار در زندگی ات می کنی ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کاری می کنی هوشیار باشی و بدانی چه می کنی .
منبع:سایت روزنه
چرا والدین هزینه های بسیار هنگفتی را برای فرستادن کودک خود به کلاس های تقویتی متحمل می شوند یا برای برنامه ریزی بهترین نوع آموزش برای فرزندشان اینقدر هزینه و زمان صرف می کنند ؟
بعضی ممکن است پاسخ دهند" به خاطر این که من خودم وقتی بچه بودم این فرصتها را نداشتم." یا " می خواهم به کودکم افتخار کنم."
من فکر می کنم که جواب واقعی این است: شما می خواهید کودکتان یاد بگیرد که مستقل باشد. همه چیز در همین موضوع خلاصه می شود. که وقتی شما و همسرتان از دنیا رفتید کودکتان مهارتها و توانائی های لازم را داشته باشد تا زندگی مستقلی را تجربه کند, گذران زندگی کند, تصمیم های عاقلانه و آگاهانه بگیرد, ومواظب باشد توسط دیگران اغوا نشود.
میلیونها عامل وجود دارند که چرا کودکی در زندگی موفق می شود یا شکست می خورد.(برای مثال انتخاب دوستان, انتخاب سیستم آموزشی, عادات, نقش خانواده و ...)
اما اجازه بدهید الان در مورد دو چیز ساده صحبت کنیم که ما بعنوان پدر و مادر می توانیم انجام دهیم تا کودکمان در زندگی موفق باشد.
*گاهی به کودک اجازه بدهید که معلم شود
همیشه زمان کافی وجود ندارد. و به همین دلیل گاهی اوقات ما می خواهیم همه کارها را خودمان انجام دهیم, در مورد هر چیزی خودمان صحبت کنیم, همه چیز را به کودکانمان نشان دهیم برای اینکه آن چیز را سریعتر یاد بگیرند. متاسفانه به همین دلیل گاهی کودکمان از این فرصت که فرایند یاد گیری را درک کند محروم می شود. به دلیل اینکه خود کودک فرایند تفکر را انجام نمی دهد, به دلیل اینکه خود کودک دردسر و عواقب تصمیمی را گرفته حس نمی کند, احتمالا درس را به خاطر نمی آورد.
به معنای دقیق کلمه, از کارهای کوچک شروع کنید. سعی کنید به او اجازه بدهید معلم باشدبدون اینکه مانع او شوید یا به او سریع روش بهتر رابگوئید. به او گوش کنید و سریع و عجولانه قضاوت نکنید و او را تشویق کنید تا توضیح دهد که چرا و چگونه می خواهد با مشکلی برخورد کند.
گاهی ممکن است شما از روش نا درست او شگفت زده شوید ولی قلبا به توضیحات عاقلانه و منطقی او افتخار کنید. وقتی شما به کودکتان اجازه می دهید بلند صحبت کرده نظر خود را بیان کند, باعث رشد مهارتهای ارتباطی و مهارت سازماندهی افکار او شده اید.
وقتی با دقت به سخنانش گوش می کنید, باعث می شود او احساس کند که فرد خاصی است, و زمانی که شما در آینده صحبت می کنید وعقیده خود را بیان می کنید, او نیز سعی می کند متقابلا همان مقدار احترام را نسبت به شما قائل شود.
*کودک را تشویق به کنجکاوی کنید.
کودکان به طور طبیعی کنجکاو هستند- به همین دلیل است که زمانی که کوچک هستند ما باید 24 ساعت شبانه روز مراقب آنها باشیم و مطمئن باشیم که گم نشوند, اشیاء را تکه تکه نکنند, و اشتباهی مرتکب نشوند.
به همین علت است که ما والدین گاهی به حمایت بیش از حد کودکمان می پردازیم." به او اجازه راه رفتن در ساحل ماسه ای را نمی دهیم چون ممکن است صدفها پایش را ببرند", " به او اجازه نمی دهیم به گلدانها دست بزند چون ممکن است آنها را بشکند"یا " به او اجازه نمی دهیم کفشش را خودش بپوشد چون ممکن است نتواند بند کفش را محکم ببنددو زمین بخورد.
در نتیجه کودکمان هر چیزی خواهد شد جز یک انسان مستقل. در طول زمان حمایت بیش از حد ما, خواسته طبیعی کودکان برای یاد گیری و کاوش و جستجو را در نطفه خفه می کند. فقدان محرکها و انگیزه های محیطی مانع رشد ذهنی کودکان شده و در این فرایند عشق واقعی آنها به خود یاد گیری را نابود می کند.
با ایجاد محدودیتهای خاص, به کودکتان اجازه بدهید دنیای اطرافش را کشف کند. یا به دنبال راه هائی باشید که کنجکاوی او را تحریک کند. وقتی کودکتان از شما سئوالاتی می پرسد, (حتی اگر این سئوالات خسته کننده یا احمقانه باشد), به جای ساکت کردن او یا گفتن جملاتی مانند" نمی دانم" , "الان مزاحمم نشو" یا " میتوانی از مادر بزرگ بپرسی", از او بپرسید خودش چه فکری می کند یا چه چیزی باعث شده که این سئوال را بپرسد. او را تشویق کنید به چیزی که مورد علاقه اش هست دست یابدو و از او بخواهید انرا به شما نشان داده یا توضیح دهد.
*نتیجه گیری
نوع محیطی که کودک شما در آن رشد می کند بسیار مهم و حیاتی است. به همین دلیل است که والدین هر روز بیشتر محدودیتهای کلاسهای سنتی را درک می کنند و به فواید تعلیم وتربیت .........که هدفش رشد علاقه و گرایش به خود یادگیری است پی می برند.
نویسنده: Eli Anne
مترجم: منتظر مهدی
آگاهی از این موضوع که کودکان ما ایمن, شاد و از نظر عاطفی سالم هستند, یکی از بزرگترین نگرانی ها و دغدغه های ما والدین است. اگر کودکان در مدرسه بوسیله کسی یه چیزی ضربه روحی بخورند, ما دوست داریم اولین کسی باشیم که مطلع می شود.
تنها راهی که ما می توانیم براستی اطمینان حاصل کنیم که کودکانمان وضعیت مطلوبی دارند یا چیزی آنها را اذیت می کند این است که آنها احساس کنند می توانند مشکلات خود را محرمانه با ما در میان بگذارند. اما آیا ما واقعا به حرف آنها گوش می کنیم یا با گوشهای بسته شده با آنها صحبت می کنیم به طوری که سهوا و از روی بی مبالاتی خطوط ارتباطی خودمان با آنها را قطع می کنیم که باعث این می شود که دوست نداشته باشند بار دیگر برای کمک خواستن نزد ما بیایند.
Julie Scandoraمعلم و نویسنده کتاب قوانین قوانین هستند می گوید:"به نظر می رسد کودکان به اندازه دیگر اعضاء جامعه مورد احترام قرار نمی گیرند. آنها همان مشکلات عاطفی که بزرگسالان با آن مواجهند را تجربه می کنند ولی این موضوع اغلب بوسیله بزرگترها نادیده گرفته می شود. والدین باید با کودکان با احترام رفتار کنند و ارتباطی مطمئن را با کودکان تضمین نمایند.
در زیر 5 مرحله که Julie برای کمک به والدین تا با کودکشان بهتر رابطه بر قرار کنند بیان کرده, آمده است:
به حرف آنها گوش کنید. این امری واضح به نظر می رسد اما اگر کودکان شما فکر کنند که به حرفشان گوش داده نمی شود, هرگز مشکلات و سئوالهای مهمتر خود را با شما در میان نخواهند گذاشت.
فرصتهائی را برای تبادل نظر با کودکانتان فراهم کنید.امروزه اعضای خانواده زمان بسیار زیادی را جدا از هم زندگی می کنند. از زمانی که در حال رانندگی هستید– رساندن کودکتان به مدرسه- برای ارتباط برقرار کردن با کودک استفاده کنید.
با مثال آوردن کودکان را راهنمائی کنید. بسیاری از والدین روش "همان کاری را که من می گویم انجام بده نه کاری که من انجام می دهم" را استفاده می کنند. اما این روش در موقعیتهای دشوار زندگی کودکان را سر در گم می کند.
به احساسات کودکان احترام بگذارید. همه ی ما داری عواطف و احساسات درونی هستیم. و اگر کودکان تشویق شوند که اعتماد به نفس داشته باشند, قادر خواهند بود در موقعیتهای مبهم و خطرناک زمانی که ما برای کمک پیششان نیستیم, به عواطف درونی خود توجه کنند.
بین احترام و تسلیم شدن تفاوت قائل شوید. نادیده نگرفتن و احترام حقوق والدین اهمیت دارد. فقط بخاطر اشاعه یک موقعیت مشکل زا تسلیم کودکان نشوید. در عوض با آنها ارتباط بر قرار کنید و بگذارید بفهمند که چرا "قانون قانون است".
با نشان دادن این موضوع که ما به آنچه آنان می گویند احترام می گذاریم و دوست داریم با آنان صحبت کنیم نه برای آنها, به کودکانمان کمک خواهیم کرد اعتماد به نفس پیدا کنند و به بلوغ و پختگی برسند.اما باید در آنها این اعتماد را ایجاد کنیم که به آنچه می گوئیم عمل نیز می کنیم.
Julieمی گوید:" ما بزرگترها باید از خودمان شروع کنیم. شما اینطور فکر نمی کنید؟ اما اگر احترامی را که ما برای دوستانمان قائلیم برای کودکان نیز قائل شویم, کودکان بهتر برای مبارزه با سختیهای زندگی در آینده آماده خواهند شد. و زمانی که با مشکلی مواجه می شوند که برای حل آن به تنهائی خیلی کوچک هستند, طبیعتا برای توصیه و راهنمائی نزد ما خواهند آمد."
نویسنده: Julie Scandora
مترجم:منتظر مهدی
*دنیا مانند پژواک اعمال و خواستهای ماست. اگر به جهان بگویی: ”سهم منو بده...“ دنیا مانند پژواکی که از کوه برمی گردد، به تو خواهد گفت: ”سهم منو بده....“ و تو در کشمکش با دنیا دچار جنگ اعصاب می شوی. اما اگر به دنیا بگویی: ”چه خدمتی برایتان انجام دهم؟...“ دنیا هم به تو خواهد گفت:" چه خدمتی برایتان انجام دهم."
*هر کس به دیگری زیانی برساند و یا ضربه ای به کسی بزند، بیشترین زیان را خود از آن خواهد دید، چرا که هرکس در دادگاه عدل الهی در برابر اعمال ناروای خودش مسؤول است.
*به هر کاری که دست زدید، نیاز به خداوند و خدمت به مردم را در نظر داشته باشید، زیرا این شیوه ی زندگی معجزه آفرینان است.*درستکارترین مردم جهان، بیشترین احترام را بسوی خود جلب شده می بینند، حتی اگر آماج بیشترین بدرفتاریها و بی حرمتیها قرار گیرند.
*تنها راه تغییر عادتها، تکرار رفتارهای تازه است
* برای آغاز هر تحول در خود، ابتدا منبع تولید ترس و نفرت را در وجود خود شناسایی و ریشه کن کنید
*از مهم ترین کارهایی که به عنوان یک آدم بزرگ می توانید انجام دهید اینست که گهگاه به شادمانی دوران کودکی برگردید.
*اگر شخصیت خود را با فعالیتهای شغلی خویش میسنجید، پس وقتی کار نمیکنید فاقد شخصیت هستید
* اگر مختارید که بین حق به جانب بودن و مهربانی یکی را انتخاب کنید، مهربانی را انتخاب کنید.
*دروغ انفجاریست در اعتماد به نفس تو
*انتخاب با توست ، میتوانی بگوئی : صبح به خیر خدا جان یا بگوئی : خدا به خیر کنه ، صبح شده
*به دل خود مراجعه کنید و نسبت به تمام کسانی که در گذشته از دست آنها ناراحت شده اید احساس محبت نمایید. هر جا ناراحت شدید اقدام به بخشش و عفو نمایید. عفو و گذشت پایه بیداری معنوی است.
*آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند, از این حقیقت غافلند که با صرف نیروی خوددر این زمینه, خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.
*الهی توفیقم ده که بیش از طلب همدردی, همدردی کنم.
بیش از آنکه مرا بفهمند, دیگران را درک کنم..
پیش از آنکه دوستم بدارند, دوست بدارم.
زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.
دکتر وین والتر دایر