به نام خدا
با احترام وارد حرم شده به حضرت سلام می دهم. مثل همیشه شلوغ و پر سر و صدا.
خود را می سپارم به امواج کنار ضریح مقدس.
مثل قایقی بر روی موج آب به این سو و آن سو کشیده می شوم.
این سو پیرزنی را می بینم که اشک شوق می ریزد و آن سوتر خانم جوانی که متضرعانه دست به دعا، زیر لب خواسته هایش را با حضرت نجوا می کند.
هر چه موج جمعیت مرا می فشارد دلشکسته تر و نورانی تر می شوم.
نور امید در چهره ی یک یک زائران می در خشد . همه سخت محتاجند و امیدوار.
همگی تلاش می کنند حتی نوک انگشتشان به ضریح بخورد
و وقتی این اتفاق می افتد گویی همه ی حاجاتشان بر آورده شده چهره شان زمان بر گشت تماشائی است
خسته، بر افروخته، خیس عرق و برق شادی و پیروزی در چشمانشان .
ساعتها کنار حائل شیشه ای می ایستم و این داستان تکراری امید را نظاره می کنم و خسته نمی شوم.
داستان مردمان عاشقی که دل در گرو محبت اهل بیت علیهم السلام و امید به شفاعتشان دارند.
...
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی