سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابـــــــــــرار



بسم الله الرحمن الرحیم

شیخ کلینی نقل کرده است که:

هنگامی که ابو ابراهیم را از منزل بیرون بردند، به ابو الحسن - امام رضا علیه السلام- امر کرد تا زمانی که خبر شهادتش نرسیده است هر شب بر در خانه ی او بخوابد.

راوی می گوید: ما هر شب در راهرو خانه برای حضرت رضا علیه السلام رختخواب می انداختیم و ایشان پس از نماز عشا می آمد و می خوابید و بامدادان به خانه ی خود می رفت و چهار سال اینگونه سپری شد.

تا یکی از شبها امام رضا علیه السلام تاخیر نمود و در وقت مقرر نیامد. اهل بیت امام کاظم علیه السلام نگران شدند و وحشت کردند و این تاخیر همه را ناراحت کرد.

فردای فردای آن شب امام رضا علیه السلام آمد و نزد ام احمد - همسر امام کاظم علیه السلام- رفت و گفت آنچه را که پدرم به تو سپرده است بیاور.

آن بانو از شنیدن این سخن فریاد کشید و بر سر و صورت خود زد و گریبان چاک نمود و گفت : به خدا سوگند آقایم در گذشته است.

امام رضا علیه السلام او را از این رفتار منع کرد و گفت: هیچ مگو و این خبر را افشا نکن تا خبر رسمی به والی برسد.

ام احمد می گوید: رفتم و  یک خورجین و دو هزار یا چهار هزار دینار را آوردم به امام رضا علیه السلام تحویل دادم.

ام احمد می گوید: آن بزرگوار محرمانه بمن فرمود: این امانتها را نگه دار و به کسی مگو تا روزی که اجلم برسد،  آنگاه هر یک از فرزندانم که آمد و انها را طلبید به او ده و بدان که من در گذشته ام و خدا می داند که علی ابن موسی الرضا علیه السلام با نشانه ای که آقایم گفته بود آمد و آنها را گرفت و به من امر نمود تا اطلاع رسمی این خبر را پنهان کنم.

مولای ما امام کاظم علیه السلام دعائی  برای خلاصی از زندان هارون خواندند
:


«یَا سَیِّدِی نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُون»


ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما. ای آزاد کننده (رویاننده) درخت از بین شن و خاک و آب. و ای آزاد کننده (جاری کننده) شیر از بین سرگین و خون و ای آزاد کننده (به دنیا آورنده) فرزند از بین رحم و ای آزاد کننده آتش از بین آهن و سنگ و ای آزاد کننده روح از بین احشا و اعضای بدن! مرا از دست هارون نجات عنایت فرما!

نقل شده وقتی امام کاظم علیه السلام این دعا را خواندند هارون مرد سیاهی را در خواب دید که با شمشیری از میان بر کشیده بالای سرش ایستاده و می گوید:


ای هارون! موسی بن جعفر را رها کن و گرنه کاسه سرت را با این شمشیر بر می دارم. هارون از هیبت او ترسید و به حاجب دستور داد حضرت را آزاد کردند. حضرت آزاد بودند تا بار دوم که زندانی شدند و به سندی بن شاهک سپرده شدند که حضرت را مسموم و به شهادت رسانید.


 


بسم رب الشهداء

شهادت فرزند شهیدی از شهدای کربلا

پس ازعمروبن جناده جوانی که پدرش در میدان شهید شده بود و مادرش بااو بود بیرون آمد

مادرش گفت : پسرم در مقابل فرزند پیامبر(ص)مبارزه کن تا شهید شوی.


گفت:باشد.بیرون آمد.

امام علیه السلام فرمودند: پدر این جوان شهید شده،شاید مادرش دوست نداشته باشد که به میدان رود


جوان گفت:ای پسر پیامبر! مادرم به من دستور داده است.

به میدان رفت در حالیکه رجز میخواند:

امیری حسین و نعم الامیر
سرور فواد البشنیر النذیر
علی و فاطمه والداه 
فهل تعلمون له من نظیر؟
فرمانده من حسین است و چه فرمانده خوبی!
مایه ی دلخوشی پیامبر بشیر و نذیر
فرزند علی و فاطمه. آیا برای او همتائی میشناسید؟
جنگید تا آنکه شهید شد. سرش را جدا کردند و به اردوگاه امام علیه السلام پرتاب کردند. مادرش آن سر را بر گرفت و گفت: افرین پسرم، نور چشمم، شادی بخش قلبم
سپس آن سر را به طرف مردی از دشمن پرتاب کرد و او را کشت. عمود خیمه را بر گرفت و رجز خوانان به طرف دشمن حمله کرد و دو نفر را کشت.
امام علیه السلام دستور داد که بر گردد و دعایش کرد...



بسم رب الشهداء

عمرو بن جناده


پس از چند تن دیگر عمرو بن جناده به میدان رفت. در حالیکه اشعاری میخواند با این مضمون:

مجال را بر زاده ی هند تنگ کن

و با تکسواران در درون خانه اش او را به تنگنا دچار کن

با مهاجرانی که نیزه هاشان از خون کافران رنگین است.

روزی در رکاب پیامبر(ص) و امروز از خون فاجران

امروز نیزه ها از خون کسانی رنگین می شود که در یاری اشرار

قرآن را کنار نهادند و خونخواه کشته های خود در بدر شدند

به خدا قسم با شمشیر بران پیوسته با فاسقان میجنگم

این تکلیف واجب من است و هر روز ، هماوردی و نبرد میکنم

حمله کرد و جنگید تا به شهادت رسید




بسم رب الشهداء

اسلم بن عمر غلام امام حسین علیه السلام

اسلم بن عمرو غلامی ترک که قاری قرآن و آشنا به زبان عربی بود به میدان رفت و در حالی که این رجز را میخواند به نبرد پرداخت:

البحر من طعنی و ضربی یصطلی                         و الجوّ من سهمی و نبلی یمتلی
اذا حسامی فی یمینی ینجلی                            ینشقّ قلب الحاسد المبجّل

دریا از ضربت نیزه و شمشیرم به جوش می آید
و هوا از تیرهایم پر میشود،
هر گاه تیغم در کفم آشکار شود
دل حسود کینه توز را میشکافد

گروهی را کشت. از هر طرف محاصره اش کردند. بر زمین افتاد

امام علیه السلام به بالین او امد و گریست و صورت به صورتش گذاشت.

وی چشم گشود و امام علیه السلام را دید

لبخندی زد و به سوی خدا پر کشید...


بسم رب الشهداء


دو جوان غِفاری در کربلا

عبد الله و عبد الرحمن از قبیله غفار نزد امام حسین علیه السلام امدند، سلام داده و گفتند:

یا ابا عبد الله!  دوست داریم از تو دفاع کنیم ودر برابر تو کشته شویم.

امام فرمودند:

آفرین بر شما. نزدیک بیائید.

آن دو گریان پیش امام آمدند. حضرت فرمودند:

ای برادر زادگانم! چرا گریه میکنید؟ امیدوارم بزودی دیدگان شما روشن شود.

گفتند: فدایت شویم، برخودمان گریه نمیکنیم. بر تو گریه میکنیم که محاصره ات کرده اند و قدرت دفاع از تو نداریم.

فرمودند: ای برادر زادگانم! خداوند پاداشتان دهدکه آنچه در توان دارید در مواسات و یاری من بکار میگیرید. خدا بهترین پاداش متقین را به شما بدهد..

سپس با حضرت خدا حافظی کرده به میدان رفتند و پس از نبردی سخت شهید شدند....

کتاب مقتل معصومین علیهم السلام...ج2...ص330


درمحیط مجازی چه خبره؟!
خدا در کجای این محیطه؟!
آیا اصلا خدا در محیط مجازی  هم هست؟!

کسانی که هیچ ادعائی از نظر مذهبی بودن ندارند و تکلیفشون مشخصه توی این فضا با هم خواهر و برادر میشن به گفته خودشون*مثل ابجی واقعیمه*و در عمومی به هم عزیزم و جانم و جیگرم میگن،در خصوصی رو الله اعلم وقتی بهشون تذکر داده میشه میگن مثل خواهرمه! اصلا نمیتونند قبول کنند که شاید اشتباه میکنند
کسانی هم که ادعای مذهبی بودن دارند همینها رو از زبانشون میشنویم!
*دراین دنیای مجازی چه خبره؟
آیا خدا هست؟
آیا ایمان به وجودش داریم؟
آیا ناظر بر اعمالمون میدونیم؟
ایا روابطمون خداپسندانه هست؟
چه شده ما را که ارزشهای دینی رو داریم زیر پا میذاریم؟
چرا من نوعی باید دلم برای اقائی که فکر میکنم مثل دادامشه تنگ بشه؟!
آیا قوانین اسلام عوض میشن؟ مدرن تر میشن؟
یا همونهائی هستند که پدران و مادران مومن و معتقد ما و علمای ما از بچگی به ما آموختند و الان ضد اون رو شاهدیم...
در انواع خواهر و برادری که در اسلام به ما گفته اند این نوع وجود نداشته!
آیا به ما دروغ گفته اند؟!
آیا واقعا  افرادی با تفکر بنده امل هستیم و عقب افتاده؟
لطفا بنده رو راهنمائی بفرمائید تا اگر در اشتباه هستم، تغییر رفتار بدم
تا بنده به یاد دارم به ما آموختند که در روابط با نامحرم حدودی رو رعایت کنیم
با نامحرم تا حد امکان  خلوت نکنیم
سخنانی که بین ما و نامحرم رد و بدل میشه در کمال وقار و متانت بدون احساس و صمیمیت باشه
ودر حد امکان خلاصه
چطور دو نفر احساس خواهر و برادری میکنند؟
وقتی ساعتها در خلوت با همدیگه صحبت کنند همراه با صمیمیت و محبت!
اگر غیر از این هست بفرمائید لطفا...
 غربت امام زمان روحی فداه رو با تمام وجود احساس میکنم
و علت تاخیر در ظهورشون..
متاسفانه ایشون مدعی یاری بسیار دارند ولی یاران واقعی شون اندکند:(
*اللهم اهدنا الصراط المستقیم*


حاج آقا شالچی فرمودند:

«روزی همراه استادم مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی قدم می زدیم که ایشان در جایی نشستند و مشغول خواندن چیزی شدند.

ما احساس کردیم ایشان مشغول فاتحه خوانی هستند و در عین حال قبری را هم آنجا نیافتیم!

از ایشان سؤال کردیم: آیا قبر بزرگی در اینجاست که مشخص نیست و ما نمی دانیم؟

ایشان با لبخندی گذشتند. ما فهمیدیم که ایشان مایل به جواب گفتن نیستند.

پس از این ماجرا، هفته بعد فرزند ایشان فوت کرد و در همانجا دفن گردید

و معلوم شد که مرحوم ملکی خبر این حادثه را از قبل می دانستند!»


1- بجا اوردن ده رکعت نماز
کسى که در شب آخر ماه رمضان ده رکعت نماز بجا آورد؛
در هر رکعت یک بار فاتحة الکتاب و ده بار قل هو الله احد بخواند و در سجده و رکوع خود ده بار بگوید: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر
و در هر دو رکعت یک بار تشهد خوانده و سپس سلام بدهد؛ و در پایان ده رکعت نماز بعد از سلام دادن
صد بار (استغفر الله ) بگوید
و هنگامى که از استغفار فارغ شد سجده کند و در سجده بگوید:
یا حى یا قیوم یا ذوالجلال و الاکرام یا رحمن الدنیا و الاخره و رحیمهما، یا اله الاولین و الاخرین اغفر لنا ذنوبنا، و تقبل منا صلواتنا، و صیامنا و قیامنا
ق
سم به کسى که مرا بحق به پیامبرى برانگیخت ، جبرئیل بنقل از اسرافیل و او از پروردگار متعال به من خبر داد که : او سرش را از سجده برنمى دارد مگر این که خداوند او را آمرزیده ، ماه رمضان را از او قبول نموده و از گناهش ‍ مى گذرد، گرچه هفتاد گناه انجام داده باشد که هر کدام از آنان بزرگتر از گناهان بندگان باشد؛ و از تمام اهالى منطقه اى که در آن است قبول مى کند تا این که فرمود: این هدیه ، مخصوص من و مردان و زنان امتم مى باشد و خداوند متعال آن را به هیچکدام از پیامبران و مردم قبل از من نداده است .

2- مطالعه و تامل در رفتار و احوال امام سجاد علیه السلام

سید ما ((قدس سره )) در کتاب اقبال از شیخ ابى محمد هارون بن موسى التلعکبرى (ره ) و او از محمد بن عجلان نقل کرده است که گفت : از امام صادق (علیه السلام ) شنیدم که مى فرمود: ((هنگامى که ماه رمضان مى آمد على بن الحسین (علیه السلام) هیچ غلام و کنیزى را نمى زند و اگر گناهى از آنان سر مى زد، آنان را مجازات نمى کرد و فقط پیش خود در کاغذى مى نوشت فلان کنیز روزى چنین و چنان کرد و تأدیب آنان را تا آخرین شب ماه رمضان به تاءخیر مى انداخت و در این شب آنان را مى طلبید و گرد خود جمع مى کرد.

 آنگاه نوشته خود را آشکار کرده و مى فرمود: فلانى ! چنین و چنان کردى و تو را تاءدیب نکردم آیا این مطلب را بخاطر دارى ؟ مى گفت : بله فرزند رسول خدا! تا از تمامى آنها اقرار مى گرفت . سپس در وسط آنان ایستاده و به آنان مى فرمود: با صداى بلند بگویید: على بن الحسین ! پروردگارت تمام اعمال تو را ثبت نموده است ؛ همانگونه که تو تمام کارهاى ما را نوشتى . و او نوشته هایى دارد که حقیقتهایى را که بزیان تو است ، مى گوید و تمام گناهان کوچک و بزرگ تو را مى نویسد؛ همانگونه که تو نوشته هایى دارى که حقیقتهایى را که بزیان ماست مى گوید و تمام کارهاى کوچک و بزرگ ما را نوشته است . هر عملى را که انجام داده اى در پیشگاه او حاضر مى یابى ؛ همانگونه که ما تمام کارهایمان را نزد تو حاضر یافتیم . پس عفو کن و نادیده بگیر، همانطور که از سلطان مى خواهى تو را عفو کند.

اگر از ما در گذرى ، او را با گذشت ، مهربان و بخشنده خواهى یافت . و پروردگارت به هیچ کس ظلم نمى کند. پس على بن الحسین ! مقام پست خود را در پیشگاه پروردگار حکیم و عادلى که به اندازه دانه خردلى ستم نمى کند در نظر داشته باش . که اگر باندازه وزن ذره خردلى باشد خداوند آن را مى آورد و فقط خداوند را شاهد و حسابرس بدان . گذشت کن و ندیده بگیر؛ تا پادشاه نیز از تو نیز بگذرد و ندیده بگیرد. خداوند مى فرماید: ((باید گذشت کنند و ندیده بگیرند، آیا دوست ندارید خداوند گناهان شما را ببخشد.))
این کلمات را خطاب به خود مى گفت و به آنان یاد مى داد و آنان با او مى گفتند. و در حالى که بین آنان ایستاده بود گریه مى کرد و مى گفت : پروردگار ما! ما را امر کردى که از کسى که به ما ستم روا داشته در گذریم .

 ما به خود ظلم کردیم و همانگونه که فرمودى از کسانى که به ما ظلم کردند گذشتیم . پس ما را عفو فرما. زیرا تو از ما و کسانى که آنان را به عفو امر فرمودى ، به آن سزاوارتریم . و امر فرمودى گدا را از در خانه هاى خود رد نکنید و اکنون در حالى که گدایان و فقیرانى هستیم به سوى تو آمده و در آستانه و درت اقامت گزیده و بخشش ، احسان و نیکى تو را خواهانیم . بدین وسیله بر ما منت گذار و ما را ناامید مگردان ؛ زیرا تو از ما و کسانى که به این کار امر شده اند، به این مطلب شایسته ترى . خداى من ! اکرام نمودى . بنابراین مرا که از گدایان تو هستم اکرام کن . و با بخشش ، نیکى نمودى پس مرا از عطایاى خود بهره مند ساز.

آنگاه به آنان رو کرده و مى گفت : و شما را عفو کردم آیا شما نیز از من و بدرفتاریم مى گذرید؟ من پادشاه بد، پست ستمکار، و مملوک پادشاهى کریم ، باسخاوت ، عادل ، نیکى کننده و بخشنده ام . آنگاه آنان مى گفتند: آقاى ما! تو و بدیهایت را عفو کردیم .

سپس به آنها مى فرمود: بگویید: خداوندا! از على بن الحسین در گذر همانگونه که ما را عفو کرد. و او را از آتش رها کن همانگونه که ما را از بردگى خارج کرد؛ آنان نیز همین را مى گفتند. آنگاه مى گفت : خداوندا! آمین ، پروردگار جهانیان ! بروید من شما را عفو و شما را آزاد کردم به امید گذشت از خود و رهایى خودم . و آنان را آزاد مى کرد. هنگامى که روز فطر فرا رسید عطایایى به آنان عنایت نموده تا محفوظ مانده و از مردم بى نیاز شوند. و سالى نبود که در شب آخر ماه رمضان حدود بیست نفر را آزاد نکند.

و مى فرمود: خداوند متعال در هر شب ماه رمضان هفتاد میلیون نفر را از آتش رها مى کند که همگى سزاوار آتش هستند. و هنگامى که شب آخر ماه رمضان فرا رسد بتعداد همه کسانى که در این ماه رها نموده است نجات مى دهد. و من دوست دارم خداوند مرا ببیند که به امید نجات خودم از آتش ، عده اى از کسانى که مالک هستند در سراى دنیا در راه خدا آزاد مى نمایم . هیچگاه خادمى را بیش از یک سال کامل به خدمت نگرفت . زیرا اگر برده را در اول یا وسط سال مى خرید در شب فطر آزاد مى کرد و عده دیگرى را در سال بعد مى خرید و سپس آزاد مى نمود. و تا زمانى که به خداوند ملحق شد همینگونه بود. و نیز در حالى که هیچ نیازى به سیاه پوستان نداشت تا با خریدن آنان نیازش را بر آورده سازد، آنان را مى خرید و هنگام بازگشت از عرفات دستور مى داد آنان را از بردگى آزاد نموده و اموالى به آنان ببخشند.))

3- محاسبه نفس
از کارهاى مهم این است که مانند شریکى که در پایان کار با شریک خود تسویه حساب مى کند، از نفس خود حساب کشیده ، و سرمایه خود را که همان عمر، ایمان و برکات ماه رمضان و نورهاى آن مى باشد را در نظر آورد؛ و ببینید آیا ایمان او به خدا، رسول ، کتاب و حجتهاى او و روز قیامت بیشتر شده است یا نه ؟

اخلاق او که از این معارف سرچشمه گرفته ، چگونه است ؟ خوف و رجا، صبر، زهد، خلوت نمودن براى ذکر خدا و تفکرى که باعث انس است ، شناختى که محبت را بدنبال داشته و محبتى که به رضایت ، تسلیم و توحید منجر شود، شرح صدر ناشى از نور شناخت در دیدن غیب و گشادگى قلب او در تحمل بلاها و حفظ اسرار، تا چه اندازه اى است ؟ چگونه در ((سراى فریب )) آرام نگرفته و به ((سراى جاوید)) بازگشت کرده است ؟ آیا ماه رمضان و اعمال این ماه تاءثیرى در این امور داشته است یا نه ؟
در مورد افعال و حرکتهاى اعضاى بدنش بیندیشد. آیا همانگونه باقى مانده یا در این مورد بیشتر به احکام الهى توجه نموده است؟

بخصوص ‍ نسبت به حرکتهاى زبانش هنگام سخن گفتن در مورد آنچه به او مربوط نبوده ، سخنان باطل ، دروغ ، غیبت ، تهمت ، تعرض به آبروى مؤ منین ، فحش ، اذیت ، و غیره . اگر ببینید که تمام این موارد همانطور که بوده باقى مانده ، باید بداند که این مطلب ناشى از کارهاى بد او در این ماه پربرکت بوده و تاریکى گناهانش بر نورهاى این شهر درخشان و روشنى بخش ‍ فائق آمده است . زیرا ممکن نیست که نورهاى ماه رمضان ، شبهاى قدر و این دعاهاى گرانقدر قلب او را روشن کند ولى باز هم به گناه سابق خود ادامه دهد.

4- مناجات با نگهبان روز

سپس در ساعات پایانى روز آخر، که روز عرضه اعمال ماه است ، با نگهبان روزت که از معصومین (علیهم السلام ) مى باشد با رعایت آداب تواضع و توسل ، مناجات نما. و آنگونه بگو که محبت آنان را برانگیخته و باران رحمت و کرامت آنان بر تو ببارد. و با معذرت خواهى اعمالى را که در این ماه انجام داده اى را به آنان واگذار نما و با درخواستى تضرع آمیز بخواه که با شفاعت و دعایشان اعمالت را اصلاح نموده و با تضرع از خدا بخواهند که با عفو فراوان خود آن را پذیرفته و به چندین برابر، اعمال خیر تبدیل نماید. و اگر امور مذکور را در آخر روز در سجده انجام دهى و این ماه را با حال سجده و گرسنگى به پایان برسانى و با این حال وارد شب عید شوى ، امید است به کرامتى از جانب خداوند متعال برسى که بالاتر از آرزویت باشد.

 

 


پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم به اصحابشان فرمودند: آیا میدانید غیبت چیست؟
عرض کردند خدا و رسولش بهتر میدانند.
فرمودند: غیبت این است که در باره برادرت چیزی بگوئی که او را خوش نیاید.
پرسیدند: اگر چیزی را که میگوئی راست باشد، باز هم غیبت است؟
فرمودند:اگر چیزی را که می گوئی در او باشد غیبتش را کرده ای و گرنه به او تهمت زده ای.
در روایت دیگری آمده غیبت عبارت است از اموری که خدا بر برادرت پنهان کرده، اما بیان اموری مثل عصبانیت و ... که ظاهر هستند غیبت محسوب نمی شود.
باید توجه داشت که غیبت فقط گفتن چیزی به زبان نیست، بلکه گاهی انسان با نوشتار خود یا با ایماء و اشاره و حرکت اعضای بدن نیز غیبت میکند و به همین خاطر است که گفته اند:
«قلم زبان دوم انسان است»
یک نوع از غیبت « غیبت به تعریض » است. یعنی وقتی اسم کسی برده میشود فرد مثلا بگوید: الحمد لله که من حرام خور نیستم.
در این مورد فرد هم غیبت کرده هم ریا

*دلایل غیبت کردن*

ما انسانها به دلایل مختلفی غیبت میکنیم که در زیر به چند دلیل اشاره میشود:

1- خنک شدن دل یا تشفی خاطر: گاهی از فردی ناراحت هستیم وبرای اینکه کمی از ناراحتی خود کم کنیم شروع به بیان معایب فرد میکنیم.

2- همراهی و موافقت با جمع: گاهی در جمعی دوستان قرار داریم و غیبت کسی میشود، بخاطر احترام به جمع و اینکه باعث ناراحتی دوستان خود نشویم با آنها همراهی میکنیم.

3- مثل پیدا کردن: زمانی کار بدی انجام داده ایم و برای اینکه دیگران ما را سرزنش نکنند شروع میکنیم به نام بردن از افرادی که همین کار را انجام داده اند یا بدتر از آنرا. مثلا میگوئیم اگر من مال حرام خورده ام فلانی  و فلانی هم مال حرام میخورند!

4- تبرئه خود: گاهی کار بدی به انسان نسیت داده میشود که انسان برای تبرئه خودش نام فاعل اصلی کار را افشا میکند.

5- برتری جوئی: گاهی بخاطر حسادت و برتری جوئی شروع به گفتن معایب و نواقص بقیه افراد میکنیم تا برتری و خوب بودن خودمان را اثبات کنیم.

6- پیشگیری: گاهی کسی با انسان دشمنی دارد و این فرد چون میداند که از شر زبانش در امان نخواهد بود سعی میکند با گفتن معایب فرد ارزش او را در دید دیگران کم کند تاسخنانش را باور نکنند.

7- حسادت: گاهی انسان میبیند فردی مورد توجه و احترام دیگران است ، نسبت به او حسادت میورزد و با ذکر عیوبش او را در نظر مردم کوچک میکند.

8- شوخی و مزاح: گاهی انسان برای خنداندن دیگران غیبت شخصی را میکند.

9- مسخره فرد برای تحقیر او:گاهی در حضور فرد او را تمسخرمیکنیم ، این تمسخر در غیاب او ممکن است غیبت محسوب شود.


10-تعجب از فحشا و منکر: انسان افرادی را میبیند که مرتکب منکرات میشوند و ار فرط تعجب برای دیگران بازگو میکند.

11- رحمت و شفقت: گاهی انسان افرادی را مبتلا و گرفتار میبیند، غمگین میشود و از روی دلسوزی مطلب را برای دیگران بازگو میکند.

12- غضب به خاطر خدا: گاهی فرد کسی را میبیند که مرتکب گناه و حرام میشود، از دیدن این صحنه غضبناک میشود و در غیابش چیزی را که دیده بازگو میکند.

تلخیص از کتاب اخلاق شبر
والسلام




فن بحث و استدلال  هنری است که با عث میشود فرد قلوب مخالفان خود را جذب و دل آنها را تسخیر کند و در افکارشان نفوذ یابد.
گاهی افرادی عالم و با فضیلت هستند که از این هنر برخوردار نیستند و علی رغم اطلاعات بالا نمیتوانند در دلها و افکار تاثیر بگذارند و همچنین عکس این افراد نیز وجود دارند افراد با علم و آگاهی کمتر که با رعایت جنبه های اخلاقی و روانی در دل و فکر طرف مقابل تاثیر مثبت میگذارند.
در اینگونه مجادلات نحوه ی طرح بحثها، و طرز برخورد با طرف مقابل بایدبا اصول اخلاق و روان توام باشدتا باعث لجاجت و عناد طرف مقابل نشود بلکه روح حقجوئی و حق طلبی را در او زنده کند.
زیرا انسانها فقط اندیشه و فکر نیستند تا با  استدلال تنها بتوان انها را تسلیم کرد، بلکه علاوه بر فکر و اندیشه مجموعه ای از احساسات و عواطف هستند که باید بطور صحیح در مجادلات اشباع شوند.
بنا برآیات قرآن کریم شرایط جدال احسن اینگونه بیان میشوند:
طرف مقابل باید احساس کند که گوینده دارای شرایط زیر است:
1- به گفته های خود ایمان و اعتقاد دارد و سخنی که میگوید از عمق جانش بر خاسته است.
2- هدفش از بحث برتری جوئی نیست بلکه حق طلبی و حق جوئی است.
3- هرگز قصد تحقیر طرف مقابل را ندارد.
4- در پی منافع شخصی نیست و سخنش از سر دلسوزی است.
5- برای شخصیت طرف مقابل احترام قائل است و از توهین پرهیز کرده رعایت نزاکت را میکند.
6- قصدش اگاهی دادن است نه اینکه با اصرار حرف خود را به کرسی بنشاند و باعث لججت طرف مقابل شود.
7- منصف است و منصفانه قضاوت میکند هر چند طرف مقابل رعایت نکند.
8- قصد تحمیل عقاید خود بر دیگران را ندارد و فقط هدفش ایجاد انقلابی در درون طرف مقابل برای حرکت به سمت حقیقت جوئی است.
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام نمونه های عینی این مباحث هستند.ان شا ءالله در مجادلات این موارد را مد نظر داشته باشیم.