سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابـــــــــــرار

خداوندا!
ای پناه تبعیدیان! گریزگاه گریزندگان! مأمن پناهندگان! مأوای سالکان!
ای امید محرومان و رانده‏شدگان! ای منجی به هلاک افتادگان و پای در گل ماندگان!
ای نگاهدارنده‏ی بینوایان! ای چراغ در راه ماندگان! ای دستگیرنده‏ی از فقر بر زمین افتادگان! و ای شنوای ناله‏ی فریاد در گلو ماندگان!
ای دست گیرنده‏ی دست از جان شستگان! ای سر فراآورنده از تنها و آخرین در امید بیچارگان!
ای گنج مخفی مستمندان! ای یکتای دوتا شدگان! ای بند زننده‏ی کاسه‏ی دل درخودشکستگان! ای مرهم زخم خوردگان! ای ملجأ پی خستگان! ای پشتیبان مستضعفان! ای پناه وحشت‏زدگان! ای فریادرس اندوهگینان! و ای قلعه‏ی آوارگان!
اگر پناهنده به درگاه عز تو نشوم، به کجا پناهنده شوم؟ مطمئن‏تر از قلعه‏ی قدرت تو کجاست؟
کجا پنهان شوم امن‏تر از سایه‏ی مهابت تو؟
خدایا!
نادرستی رفتارم مرا در زیر سایه‏ی پرده‏پوشی تو نشانده است، به کس منمایانم.
آلودگیم مرابه چشمه‏ی عفو تو گسیل داشته است، راضی مشو که تشنه بمانم.
خدایا!
من از بیم کیفرتو و وحشت انتقام تو نیز به تو پناه آورده‏ام. مولای خویش را آزرده‏ام و از ترس مجازات او دامن خود او را چسبیده‏ام.
گل را شکسته‏ام و به دامان باغبان پناهنده شده‏ام.
آب فطرت خویش گل‏آلود کرده‏ام و خالق را به شفاعت می‏طلبم.
خدایا!
نافرمانی تو کرده‏ام و از بیمِ نگاهِ خشم آلوده‏ی تو، به زیر شولای مهر تو پنهان می‏شوم.
گریزگاهی جز به سوی تو نیست.
خدای من!
سزای کوبنده‏ی در، نگشادن نیست و سزای پناهنده، راه ندادن، نه.
جزای آن‏که پای آبله و درد آلوده تا قلّه‏ی عز تو بالا آمده است، به دره سوق دادن نیست.
خدایا!
گرسنه‏ای که غریب افتاده است و جز راه خانه‏ی تو نمی‏داند، سزاوار گرسنه ماندن نیست.
سزای تشنه‏ای که به یقین آب را نزد تو می‏داند، تَرَک خوردن لب‏ها و زبان از خشکی نیست.
شجاعی