سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابـــــــــــرار

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق، آنشب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
گفت: یار ب از چه خوارم کرده ای؟
بر صلیب عشق دارم کرده ای
خسته ام زین عشق، دل خونم نکن
من که مجنونم، تو مجنونم نکن
مردِ این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو من نیستم
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگت پیدا و پنهانت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی