پيام
+
بنام خدا
باز هم اول مهر آمده بود
و معلم آرام،اسم ها را مي خواند:
اصغر پور حسين!
پاسخ آمد:حاضر!
قاسم هاشميان!
پاسخ آمد:حاضر!
اکبر ليلازاد!
پاسخش را کسي از جمع نداد
بار ديگر هم خواند:اکبر ليلازاد
پاسخش را کسي از جمع نداد!
همه ساکت بوديم
جاي او اين جا بود
اينک اما،تنها
يک سبد لاله ي سرخ،در کنار ما بود
لحظه اي بعد،معلم سبد گل را ديد
شانه هايش لرزيد
همه ساکت بوديم
ناگهان در دل خود زمزمه اي حس کرديم

پلک صبور
93/7/14
*ابرار*
غنچه اي در دل ما مي جوشيد،
گل فرياد شکفت…
همه پاسخ داديم:
ــ حاضر! ما همه اکبر ليلازاديم….
* ما همه اکبر ليلازاديم….*
*ابرار*
جناب اقاي قيصر امين پور
*ري را
بادش بخير ... توي کتاب ادبيات سال چندم بود ؟! (آيکن فکر کردن)
*ابرار*
ممنون ... فکرتون به نتيجه رسيد سرکار خانم شبگرد کوچه ي تنها*ئي*؟
*ابرار*
نظر شخصي جنابعاليه... در مورد مسخره بودنش توضيحي بديد ممنون ميشم ..
گوش كن به ....
اخي ، من اينقدر اين شعر رو دوس داشتم ... تنها شعري که از دبستان يادم مونده البته به علاوه شعر صد دانه ياقوت
*ابرار*
هر طور مايليد
*ري را
بله يافتيم ! سال پنجم دبستان ( : عکسش هم از توي دفتر خاطرات خواهرمون پيدا کرديم ! http://s5.picofile.com/file/8142919218/DSC_0163.jpg
*ابرار*
ممنونم خواهرم...
فلفلک برگ خزون
ما همه اکبر ليلا زاديم ...
*ابرار*
عليکم السلام
سعيد عبدلي
@};-
*ابرار*
ممنون