شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

*ابرار*

+ هميشه يه بطري آب همراش بود اما هيچ وقت نديدم توي شلمچه در حين کار آب بخوره رفتيم براي تفحص شهدا يه خاکريز بود که جلوش سيم خاردار کشيده بودند دو شهيد رو ديدم که به سيم خاردار جوش خورده بودند پشت سر آنها هم چهارده شهيد ديگر افتاده بود مجيد بعضي از آنها را به اسم مي شناخت مخصوصا آنهايي که روي سيم خاردار خوابيده بودند جمجمه شهدا هم با کمي فاصله روي زمين افتاده بود مجيد بطري آب را برداشت
*ابرار*
روي دندان هاي جمجمه مي ريخت و گريه مي کرد مي گفت: بچه ها! ببخشيد اون شب بهتون آب ندادم به خدا آب نداشتم تازه! زحمي بودين و آب براتون ضرر داشت!... مجيد روضه خوان شده بود و ... تازه اون موقع بهمون گفت که چرا آب نمي خوره ميگفت هر وقت ميخوام اب بخورم ياد صحنه ي تشنگي اينا مي افتم ديگه نمي تونم آب بخورم/ راوي اقاي احمديان
*ابرار*
:( :(
واقعا ايثار ها بوده که منو تو داريم تو پيام رسان باهم خوش و خرم حرف مي زنيم ، قدر اين جمهوري اسلامي را بدانيم انشاالله
*ابرار*
ان شا ءالله
رها 20
انشاالله
انشاالله..
به راستي که شهدا مانده اند و ما را زمان برده است سرقتي ناشيانه از شهيد آويني
*آسمان*
يا خدا :(
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله فروردين ماه
vertical_align_top