پيام
+
*خاطره اي از شبهاي قدر جبهه ها*
اولين بار بود که مي رفتم جبهه
شب قدر كه رسيد ،به اتفاق چند تا از بچه ها رفتيم مراسم احياء
جمعيت رو که ديديم تعجب کرديم
از مجموع 350 نفر افراد گردان ،فقط بيست نفر اومده بودن!
شب دوم هم همين طور بود
برام سؤال شده بود كه چرا بچه ها برا احيا نيومدن
با خودم گفتم نكنه خبر نداشته باشن؟!
از محل برگزاري احياء اومدم بيرون
پشت مقر ما صحرايي بود كه شيارها و تل زيادي داشت

شقايق هاي آتش گرفته
91/5/23

*ابرار*
به سمت صحرا حركت كردم
نزديك شيارها که رسيدم ، ديدم در بين هر شيار، رزمنده اي رو به قبله نشسته
قرآن رو روي سرش گرفته و زمزمه مي كنه
مراسم احياء از بلندگو پخش ميشد
بچه ها صدا رو مي شنيدن و توي تنهايي و تاريكي حفره ها ، با خدا راز و نياز مي كردن
تازه فهميدم داستان اون جمعيت کم توي محل برگزاري مراسم چيه...
راوي: شهيد رضا صادقي يونسي
شهيدشاعری
http://shahidshaeri.parsiblog.com/Posts/182/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85+%D8%A7%D8%AD%D9%8A%D8%A7+%D8%AF%D8%B1+%D8%AF%D9%84+%D8%AD%D9%81%D8%B1%D9%87/
*ابرار*
سلام عليکم کاربري گرامي شهيد شاعري.. ممنون. بنده خاطره رو جائي ديگه خوندم...
زهره صفي آريان-14
خدا حفظتون كنه .
*ابرار*
ممنون... همچنين شما رو سرکار خانم صفي آريان
محمد جواد س
:(((
*ابرار*
:(