پيام
+
گلم پرپر شد و بوي گلاب آيد ز خاک او/
بگو اي باغ سرخ من، گل من کو گل من کو/نمي گويم چها ديدم که از من باخبر بودي/
به هر کويي گذر کردم تو با من همسفر بودي/
نمي دانم چسان بي تو، به سر عزم وطن دارم/
ز هجده يوسفم با خود فقط يک پيرهن دارم/
به غير از اشک چشم خود نياوردم گلابي را/
که من هرگز ننوشيدم بدون گريه آبي را
اقاشير حفاظ
90/10/23

*ابرار*
کاروانِ اربعين، با خطبه هاي گريه، از شام رسوا برگشته است و تصاوير جراحت، در سوزنده ترين بيان قاب ميشود...
*ابرار*
دوبيتي هاي پرلهيب، سطح مصيبتزده دشت را گلگونتر ميکند. اکنون چهل روز از آن سيل عطش، سپري شده است. قافله اي زخم خورده، وارد سرزمين چهلمين روز ميشود.
*ابرار*
از پرهاى سوخته و خيمه هاى خاکستر، چهل روز مى گذرد؛ از شانه هاى بى تکيه گاه و چشم هاى به خون نشسته
*ابرار*
چهل شب است که بر نيزه شدن آفتاب را سر بر شانه هاى آسمان مى گرييم. «اى چرخ! غافلى که چه بيداد کرده اى».
محمد جواد س
اللهم صل علي محمدوآل محمدوعجل فرجهم
*ابرار*
اللهم صل علي محمدوآل محمدوعجل فرجهم
استان قدس
[) يا صاحب يا مهدي مدد [))