سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابـــــــــــرار

به نام خدا

با عرض سلام و تبریک ایام الله دهه فجر خدمت شرکت کنندگان محترم

از ساعت 22 تا 23:30  شب 22 بهمن سال 93 فرصت شرکت در مسابقه است

لطفا پاسخ سئوالات را با توجه به محتوای فید -{{ http://abraar.parsiblog.com/Feeds/9091123/}}- با شماره در نظرات وبلاگ قرار بدید

موفق باشید...

1- اضطراب نتیجه عدم توجه به کدام آیه می باشد؟

2- کدام آیه مفهوم مخالف «گناه کار در بن بست قرار دارد» می باشد؟

3- بنا بر آیات قرآن کریم چه کسانی از رحمت خدا نا امید می شوند؟

4- این ترجمه کدام عبارت قرآنی است؟ رنگ چه کسی از رنگ خدا بهتر است..

5- این کلام رهبر انقلاب که فرمودند « ... خود بنده‌ی حقیر هم در این اشتباه سهیمم. این را خدای متعال و تاریخ باید بر ما ببخشد  «  به کدام آیه از آیاتی که در نظرات فید آمده ربط دارد ؟

التماس دعا


به نام خدا

به یاری خداوند متعال مسابقه دو گام تا امیر المومنین علیه السلام برگزار شد.

با عرض تشکر از بزرگواران شرکت کننده در مسابقه

همچنین بزرگوارانی که فایل را گوش کردند و در مسابقه شرکت نکردند!
و
بزرگوارانی که با لایک و باز نشر عنایت فرمودند

برندگان به قید قرعه عبارتند از :

1- جناب آقای محمد امیدواری 10 تومان شارژ همراه اول

2- سرکار خانم آوای من 5 تومان شارژ همراه اول

3- جناب آقای آرین  2 تومان  شارژ همراه اول یا ایرانسل

4- سرکار خانم اندیشه 2 تومان افزایش اعتبار

5- سرکار خانم یاد یاران 2 تومان افزایش اعتبار

6- جناب آقای علیرضا  2 تومان افزایش اعتبار

7- جناب آقای سلمان فارسی 2 تومان افزایش اعتبار

8- سرکار خانم melika 20  دو  تومان افزایش اعتبار

9- سرکار خانم آئینه 2 تومان افزایش اعتبار

10- جناب آقای اقلیم رهائی 2 تومان افزایش اعتبار




التماس دعا



به مناسبت میلاد فرخنده حلقه ی اتصال نبوت با ولایت ، حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) بر گزار می شود :
مسابقه : « دو گام تا امیر المومنین علیه السلام »
لطفا پس از گوش کردن به فایل صوتی نامه 53 نهج البلاغه ( که زمان فایل دو دقیقه است ) به سئوالات پاسخ دهید.
مهلت شرکت در مسابقه : تا ساعت 20 روز پنجشنبه 5 اردیبهشت
لطفا پاسخ سئوالات را در نظرات وب قرار دهید

آدرس دانلود فایل صوتی:

http://s5.picofile.com/file/8120477684/37_Nahj.mp3.htm
l

1- دشمنی بزرگ نزد خدا چیست؟

2- ....................... پاداش نیکوکاری را از بین می برد و ........................... نور حق را خاموش گرداند و ............... خشم خدا و مردم را بر انگیزاند.

3- بهترین فرصتهای شیطان برای هجوم آوردن به ما چیست؟

موفق و موید باشید
التماس دعا


باسم رب الحسین علیه السلام
امام حسین: نـفس بکـــــِـــــش یواش یواش
حضرت ابوالفضل: داداش حسین شرمندتـم تا خیمه ها راهی نبود مشک آبـروداری نکرد
امام حسین: یه بار دیگه بگـــو دادااش، عباس داداش، فکر مـنـــُــو خِـیمه نبــــاش

حضرت ابوالفضل: خـیلی دعـا کردم نـشد
امام حسین: قربون زخم تـو صداات، عباس داداش

حضرت ابوالفضل: از ناقه افتادم زمین دستام بـرام کاری نکـرد
امام حسین: فدای قـامت خمت، عبــّــاس داداش

حضرت ابوالفضل: دندون گرفتم عشق تو سینه سپـر کـردم نشد
امام حسین: پاره شده پیراهنت، عباس داداش

حضرت ابوالفضل:: خواستم علمداری کـنم رفتم که برگردم نشد
امام حسین: اُفتاده رو خـاک عَلَمت، خون زده جـای قدَمت

حضرت ابوالفضل: چشمام نمیبینه داداش
امام حسین: کاسه ی خـونه تو چشــات، برادرت بشـه فدات

حضرت ابوالفضل: بدجوری دستام خـاکیه
امام حسین: دستی نداری به تـنت، دریای خــونه بدنت عباس داداش

پشت و پنــاه لشکـرم! بی تو شکستــه کمرم
ببین چی اومد به سرم عباس داداش، عباس داداش

 


بنام خدا
سخت آشفته و غمگین بودم…

به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند...
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم…
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،

دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم…

سومی می لرزید…
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود…
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید…
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
” به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”
” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را…
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد…
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد…
همچنان می گریید…
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند…

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک…
غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را…
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
***
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم

با خشونت هرگز…
با خشونت هرگز…
با خشونت هرگز…
شاعر را نمیدانم!

به نام خدا

ولادت باسعادت امیر و ولی نعمت تمام ایرانیان، امام رضا علیه السلام مبارک

به مناسبت ولادت این امام همام مسابقه دلنوشته و شعر بر گزار می شود.
بزرگواران تا شام روز میلاد یعنی روز سه شنبه فرصت دارند دلنوشته ها و متون ادبی در حد اکثر 3 جمله و یا دو بیت شعر در وصف حضرت را در خصوصی یا در بخش نظرات وب قرار دهند.


پیشاپیش از شرکت شیعیان عاشق در این برنامه تشکر میکنیم.



به نام خداوند متعال
با عرض سلام و تشکر از بزرگوارانی که در هجدهمین مرحله از مسابقه کتابخوانی طرح حکمت مطهر شرکت کرده اند.
نام کتاب: قیام و انقلاب مهدی عج از دیدگاه فلسفه تاریخ
برندگان این دوره عبارتند از آقایان و خانمها:
ساقی رضوان 95 امتیاز
عطر یاس 95 امتیاز
حکمت مطهر 90 امتیاز
زیباکده صدف 90 امتیاز
انقطاع 80 امتیاز
لطفا در نظرات وب بنده نوع سیم کارت را مشخص بفرمائید.به هر بزرگوار شارژ 5000 تومانی تعلق میگیرد.
حسین هاتفی امتیاز 75
شهدا امتیاز 70
این دو بزرگوارنفری 5 تومان افزایش اعتبار پارسی بلاگ دریافت میکنند.
موید و منصور باشید.یا حق



بسم الله الرحمن الرحیم

کوچه را آب بزن، آینه در دست بگیر

سوره وصل بخوان زآنکه نگار آمدنی ست

رقص شمشیر به دستان بلندش زیباست

آخرین حیدر این ایل و تبار آمدنی ست

با عرض سلام

به مناسبت میلاد فرخنده امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مسابقه ی کتابخوانی برگزار می گردد.

نام کتاب قیام و انقلاب مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از شهید مطهری رحمة الله علیه

شب نیمه شعبان ان شا ءالله 20 سئوال تستی در اتاق حکمت مطهر بخش آزمون ها قرار داده خواهد شد.

بزرگواران تا روز دو شنبه 15 شعبان المعظم ساعت 22 فرصت دارند سئوالات را پاسخ بدهند

به برگزیدگان جوایزی تقدیم خواهد شد...

مهدوی باشید ان شا ءالله




بسم الله الرحمن الرحیم

شیخ کلینی نقل کرده است که:

هنگامی که ابو ابراهیم را از منزل بیرون بردند، به ابو الحسن - امام رضا علیه السلام- امر کرد تا زمانی که خبر شهادتش نرسیده است هر شب بر در خانه ی او بخوابد.

راوی می گوید: ما هر شب در راهرو خانه برای حضرت رضا علیه السلام رختخواب می انداختیم و ایشان پس از نماز عشا می آمد و می خوابید و بامدادان به خانه ی خود می رفت و چهار سال اینگونه سپری شد.

تا یکی از شبها امام رضا علیه السلام تاخیر نمود و در وقت مقرر نیامد. اهل بیت امام کاظم علیه السلام نگران شدند و وحشت کردند و این تاخیر همه را ناراحت کرد.

فردای فردای آن شب امام رضا علیه السلام آمد و نزد ام احمد - همسر امام کاظم علیه السلام- رفت و گفت آنچه را که پدرم به تو سپرده است بیاور.

آن بانو از شنیدن این سخن فریاد کشید و بر سر و صورت خود زد و گریبان چاک نمود و گفت : به خدا سوگند آقایم در گذشته است.

امام رضا علیه السلام او را از این رفتار منع کرد و گفت: هیچ مگو و این خبر را افشا نکن تا خبر رسمی به والی برسد.

ام احمد می گوید: رفتم و  یک خورجین و دو هزار یا چهار هزار دینار را آوردم به امام رضا علیه السلام تحویل دادم.

ام احمد می گوید: آن بزرگوار محرمانه بمن فرمود: این امانتها را نگه دار و به کسی مگو تا روزی که اجلم برسد،  آنگاه هر یک از فرزندانم که آمد و انها را طلبید به او ده و بدان که من در گذشته ام و خدا می داند که علی ابن موسی الرضا علیه السلام با نشانه ای که آقایم گفته بود آمد و آنها را گرفت و به من امر نمود تا اطلاع رسمی این خبر را پنهان کنم.

مولای ما امام کاظم علیه السلام دعائی  برای خلاصی از زندان هارون خواندند
:


«یَا سَیِّدِی نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُون»


ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما. ای آزاد کننده (رویاننده) درخت از بین شن و خاک و آب. و ای آزاد کننده (جاری کننده) شیر از بین سرگین و خون و ای آزاد کننده (به دنیا آورنده) فرزند از بین رحم و ای آزاد کننده آتش از بین آهن و سنگ و ای آزاد کننده روح از بین احشا و اعضای بدن! مرا از دست هارون نجات عنایت فرما!

نقل شده وقتی امام کاظم علیه السلام این دعا را خواندند هارون مرد سیاهی را در خواب دید که با شمشیری از میان بر کشیده بالای سرش ایستاده و می گوید:


ای هارون! موسی بن جعفر را رها کن و گرنه کاسه سرت را با این شمشیر بر می دارم. هارون از هیبت او ترسید و به حاجب دستور داد حضرت را آزاد کردند. حضرت آزاد بودند تا بار دوم که زندانی شدند و به سندی بن شاهک سپرده شدند که حضرت را مسموم و به شهادت رسانید.


 


بسم رب الشهداء

شهادت فرزند شهیدی از شهدای کربلا

پس ازعمروبن جناده جوانی که پدرش در میدان شهید شده بود و مادرش بااو بود بیرون آمد

مادرش گفت : پسرم در مقابل فرزند پیامبر(ص)مبارزه کن تا شهید شوی.


گفت:باشد.بیرون آمد.

امام علیه السلام فرمودند: پدر این جوان شهید شده،شاید مادرش دوست نداشته باشد که به میدان رود


جوان گفت:ای پسر پیامبر! مادرم به من دستور داده است.

به میدان رفت در حالیکه رجز میخواند:

امیری حسین و نعم الامیر
سرور فواد البشنیر النذیر
علی و فاطمه والداه 
فهل تعلمون له من نظیر؟
فرمانده من حسین است و چه فرمانده خوبی!
مایه ی دلخوشی پیامبر بشیر و نذیر
فرزند علی و فاطمه. آیا برای او همتائی میشناسید؟
جنگید تا آنکه شهید شد. سرش را جدا کردند و به اردوگاه امام علیه السلام پرتاب کردند. مادرش آن سر را بر گرفت و گفت: افرین پسرم، نور چشمم، شادی بخش قلبم
سپس آن سر را به طرف مردی از دشمن پرتاب کرد و او را کشت. عمود خیمه را بر گرفت و رجز خوانان به طرف دشمن حمله کرد و دو نفر را کشت.
امام علیه السلام دستور داد که بر گردد و دعایش کرد...