سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابـــــــــــرار

»» « فلسفه برای کودکان» یا " p4c"چیست؟

 


p4c


 


قدرت تمیز, داوری و استدلال آوری از اهمیت انکارناپذیری در زندگی فردی و حیات جمعی برخوردار است .با وجود این، حتی در گروههای فلسفه دانشگاهها نیز بسیاری از دانشجویان فاقد قدرت تمیز, داوری و استدلال آوری هستند. البته این معضل به کشورهای جهان سوم محدود نمی شود، در کشورهای پیشرفته و کشورهای غربی نیز این امر محسوس بوده است. به همین دلیل اندیشمندان , فلاسفه و متخصصان تعلیم و تربیت این کشورها مدتی (حدود نیم قرن) است که با انجام مطالعات و تحقیقات فراوان در این زمینه, و با عنایت به این امر که برای تقویت توانایی های ذهنی و استدلالی افراد دوران دانشگاه بسیار دیر است, به این نتیجه رسیده اند که باید این کار را از دوران کودکی آغاز کرد.
بدین ترتیب شاخه دیگری از فلسفه متولد شده که « فلسفه برای کودکان» یا " p4c"نام گرفته است و از این طریق فلسفه وارد مهد کودکها, دبستانها و مدارس راهنمایی و متوسطه گردیده است. هم‌اکنون بیش از 100 کشور در دنیا به اهمیت این ایده پی برده‌اند و در حال بررسی یا اجرای این برنامه هستند که حدود 30 کشور از کشورهای پیشرفته، به‌طور جدی آن را به اشکال مختلف وارد نظام آموزش و پرورش خود کرده‌اند و حدود 100 کشور نیز به‌طور آزمایشی این برنامه را تجربه می‌کنند.


این برنامه به کودکان کمک می کند به جای حفظ طوطی وار مطالب ، به تفکر و مباحثه درباره مسائل مطروحه بپردازند و بدین وسیله قدرتهای ذهنی آنها اعم از قوه استدلال و قدرت داوری تقویت شود.
برنامه شامل یک سری کتابهای داستان برای مقاطع سنی مختلف و یک دسته کتاب کمکی برای معلمان کلاسهاست. این داستان ها در کلاس با صدای بلند از سوی دانش آموزان خوانده می شود و سپس معلم ، کودکان را برای اظهارنظر درباره موضوعات کتاب و همچنین درباره نظرات دوستانشان تشویق می کند. مباحثه ای که در کلاس درمی افتد، به کودکان کمک می کند که یاد بگیرند بخوبی گوش فرا دهند، بخوانند و مطلب را درک کنند، سوالات خود را مطرح کنند، نظرات خود را ارائه دهند، دوستان خود را نقد کنند، نقدهای دوستان را تحمل کنند، استدلال کنند، استدلال های دوستان خود را نقد کنند، مواظب مغالطات باشندو .....
پرفسور متیو لیپمن بنیانگذار این برنامه است. وی در سال 1954 م دکترای خود را از گروه فلسفه دانشگاه کلمبیا گرفت. هجده سال استاد فلسفه آن دانشگاه بود. سپس به دانشگاه دولتی مونتکلیر رفت و در آنجا «پژوهشگاه توسعه و پیشبرد فلسفه برای کودکان» را تأسیس کرد. برنامه او، یعنی «فلسفه برای کودکان»، جایزه سال 2001 انجمن فلسفی امریکا را به خود اختصاص داد. این برنامه از طرف یونسکو و انجمن معلمان فلسفه امریکا تقدیر شده است


یکی از پدیده‌های طبیعی مشهود در تمام ساختارهای جوامع انسانی وجود تفاوت است. یک نظام آموزشی سالم، انسانی و کارآمد این تفاوت‌ها را به شکل طبیعی از توانایی‌ها و قابلیت‌ها دریافت و ادراک می‌کند. وجود تفاوت‌های فردی در میان دانش‌آموزان از نظر هوش، شخصیت، استعداد، پیشرفت تحصیلی، وضعیت اقتصادی و اجتماعی و قدرت یادگیری مطالب و... یکی از مهمترین مسائلی است که معلمان در کلاس‌های خود با آن مواجهند چرا که معلمان به تجربه دریافته‌اند که شیوه برخورد و پیروی از یک روش تدریس خاص نمی‌تواند برای همه دانش‌آموزان به‌طور یکسان مفید باشد. این گزارش تلاش دارد به بررسی تفاوت‌های فردی درمیان دانش‌آموزان پرداخته و آن را از جنبه‌های گوناگون مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
آگاهی از وجود تفاوت‌های فردی میان انسانها به اندازه‌ی خلقت انسان قدمت دارد، زیرا انسان‌های اوّلیه از متفاوت بودن یکدیگر کاملاً آگاه بودند. بدین صورت که وقتی به هم می‌رسیدند بلافاصله زور و بازوی یکدیگر را تخمین می‌زدند. اگر تاریخ را ورق بزنیم، در هیچ دوره‌ای نخواهیم دید که انسانها جامعه خود را گروه‌بندی نکنند و برای هر گروه ویژگی‌های خاصی را قایل نشوند.
بدیهی است که این نوع طبقه‌بندی‌ها نمی‌توانست دقیق باشد زیرا معیار عینی نداشت. به تدریج که اجتماعات بشری پیشرفت حاصل کرد، چاره‌ای جز این نبود که توانایی‌ها را به صورت علمی اندازه‌ بگیرند، تفاوت‌های فردی را به دقت تعیین کنند و برای هر کاری فرد مناسبی را بگمارند. اینجا بود که برخی از انسانها که در واقع نبوغ داشتند و متفاوت از دیگران بودند، به پا خاستند و با تهیّه ابزار و شیوه‌های دقیق، توانستند همنوعان خود را از جنبه‌های مختلف مورد آزمایش قرار دهند و تفاوت‌های آنها را آشکار سازند. در این میان افراد دیگری نیز پیدا شدند که با ارائه نظرات جدید، افکار مردم را درباره شیوه تعلیم و تربیت انسانها به کلی تغییر دادند. می‌توان گفت که در مورد اخیر نقش ژان ژاک روسو چشمگیر بوده است روسو با ارائه نظرات جدید افکار مردم را درباره شیوه تعلیم و تربیت انسانها به کلی تغییر داد.
براثر افکار نو روسو آموزش و پرورش از حالت معلّم محوری بیرون آمد و به صورت شاگرد محوری درآمد یعنی آموزش و پرورش بر استعدادها و علائق هر کودک و هر سن تأکید گذاشت. <بِسل> ستاره‌شناس آلمانی، پس از یک سری آزمایش نشان داد که هرکس معادله خاص خود را دارد و هیچ دو نفری نمی‌توانند به برآورد کاملاً یکسانی از یک مساله برسند. چارلز داروین صراحتاً اعلام کرد که افراد یک نوع جاندار خصوصیات فردی متفاوت دارند. مؤثرترین گام برای توسعه روان‌شناسی تفاوت‌های فردی را فرانسیس گالتون برداشت. او با مطالعه افراد مشهور و تلاش در اثبات این که نبوغ ارثی است، بروجود تفاوت‌های فردی صحه گذاشت. زمانی که او نبوغ را از طریق انحراف فرد از میانگین گروه اندازه گرفت، کاری غیر از اندازه‌گیری تفاوت‌های فردی انجام نداد. جیمز مک‌کین کتل با تهیه ?? آزمون توانست تفاوت‌های دانشجویان خود را اندازه بگیرد و بالاخره گام مؤثر دیگر را آلفرد بینه برداشت که موفق به ساختن آزمون‌های روانی، به معنای امروزی کلمه شد این وسیله به روان‌شناسان اجازه داد تا بتوانند تفاوت‌های فردی کودکان را به طور عینی مورد مطالعه قرار دهند اصولاً هدف بینه از ساختن آزمون‌های هوشی، تشخیص تفاوت‌های فردی کودکان عقب‌مانده ذهنی از کودکان عادی بود. در واقع گام مؤثر در تشخیص تفاوت‌های فردی را بینه برداشت. به این ترتیب متفکران نام برده با ارائه‌ی نظرات جدید خود در فکر و اندیشه‌ی انسانها انقلاب به وجود آوردند.‌
-
تفاوت‌های فردی در آیات قرآن‌
خداوند متعال در سوره مبارکه حجر آیه 21 می‌فرماید: <و هیچ چیز نیست مگر آنکه خزانه های آن در نزد ماست و آن را نازل نمی‌کنیم مگر به اندازه و مشخصات معیّن>
این آیه در رابطه با انسان، هم به تفاوت‌های نوعی و هم به تفاوت‌های فردی اشاره دارد، یعنی هم به آنچه که افراد بشری را از افراد سایر انواع (چون انواع حیوانات و گیاهان) ممتاز می‌کندو هم به آنچه که خود افراد بشری را از هم متمایز می‌سازد تمایزها و تفاوت‌های میان آدمیان، ناظر به وسع‌های مختلف آنان است. (تفسیرالمیزان - ذیل آیه 21حجر) وسع به معنای تاب و طاقت است هم طاقت فهم و هم طاقت عمل. پس آدمیان با وسع‌ها و طاقت‌های مختلفی از حیث فهم و عمل پا به عرصه زندگی دارند.
و نیز قرآن در سوره‌ی نوح آیه 14 می‌فرماید: <و خداوند شما را مرحله به مرحله آفرید> این خلقت مرحله به مرحله هم شامل تطورهای نطفه در رحم و هم تطورات فرد پس از زاده شدن است و در سوره روم آیه 54 قرآن می‌فرماید: <خدا است که شما را ضعف آفرید، سپس از پی ضعف، قوّتی و از پی قو-ت ضعف و پیری قرار داد. او آنچه می‌خواهد می‌آفریند و او دانای تواناست.> طبق این آیه سه دوران عمده در زندگی آدمی وجود دارد: دوران ضعف نخست، دوران قوت، دوران ضعف نهایی. در هر دوران مراحل مختلفی وجود دارد.
منبع:مجله الکترونیکی ویستا


دقیقا نمی توانم به شما بگویم که چه تعداد از والدین از کشمکش بر سر انجام تکلیف متنفرند. آنها از کشمکشهای شبانه همیشگی با فرزند خود برای اینکه او را وادار به انجام تکالیف و کار ناقص کلاسی کنند, وحشت دارند. و این موضوع برای بچه نیز شوخی و بازی نیست. این توصیه من است که به کار هم می آید.به بچه اجازه بدهید تکالیفش را خودش به تنهائی انجام دهد. همه سخن من همین است. شما می توانید پارامترهائی مشخص کنید. مثلا زمان مشخصی برای هر تکلیف یا موضوع در نظر بگیرید. من معمولا به والدین پیشنهاد می کنم از معلم فرزند خود سئوال کنید که متوسط وقتی که بچه برای هر موضوع باید صرف کند, چقدر است و سپس زمان انجام تکلیف را بر اساس آن مشخص کنید. سپس به فرزندتان بگوئید که باید این مقدار زمان روی این تکلیف خاص وقت بگذارد, اما شما نیز باید مراقب باشید که تمام وقت به دقت کارش را انجام دهد.آنچه که او انجام داده , چیزی است که باید انجام می داده است. سپس پائین تکلیف بچه یادداشتی برای معلم او بنویسید که " فرزند من با جدیت و سخت کوشی 20 دقیقه (یا هر زمان دیگر) بر روی موضوع .... کار کرد ." قبل از انجام اینکار توصیه می کنم که با معلم او صحبت کنید و او را در جریان برنامه خود قراردهید. همچنین بین تکالیف مختلف به بچه حدود 10 دقیقه وقت استراحت بدهید البته این زمان بستگی به خود شما دارد چون فرزند خود را بهتر از هر کسی می شناسید. به بچه اجازه بدهید در طول زمان استراحت به کاری که برایش جالب و سر گرم کننده است بپردازد.
مطمئن باشید محلی که فرزند شما تکالیفش را انجام می دهد از نور کافی برخوردار باشد و ساکت و عاری از هر گونه وسایلی که موجب حواس پرتی او شود,باشد. به بچه اجازه بدهید ترتیب انجام تکالیف مختلف را خودش انتخاب کند. سعی کنید به خاطر داشته باشید که تعلیم و تربیت فراگیری علم و مهارتهای گوناگون است نه حل 50 مسئله ریاضی برای تکلیف. آیا این مسئله اهمیت ندارد که فرزند شما بتواند توانائی و مهارت در انجام مثلا 10 یا 20 مسئله ریاضی در مدت زمان مشخص شده از خودش نشان دهد؟ انجام این روش باعث تمام شدن کشمکش بین والدین و فرزندشان بر سر انجام تکالیف می شود. آنرا امتحان کنید. تنها چیزی که از دست می دهید استرسهای شبانه می باشد.

نویسنده: Lynne Castino
مترجم: منتظر مهدی


با شروع ماه مهر و بازگشایی مدارس، عده ای از والدین با کودکان خود دچار مشکل می شوند که یکی از این مشکلات بهانه گیری کودکان در مورد رفتن به مدرسه است. بسیاری از آنها از همان روزهای اول با رفتن به مدرسه مشکل دارند و عده ای دیگر پس از گذشت چند روز از بازگشایی مدارس دچار این مشکل می شوند، که باید دلایل آنها را پیدا و سعی در رفع آن داشته باشیم.یکی از این دلایل اضطراب کودکان هنگام رفتن به مدرسه است. دلایل متعددی وجود دارد که چرا کودکان 5-6 ساله از رفتن به مدرسه می گریزند، مهمترین و معمول ترین نارضایتی آنها عبارتند از: «من می خواهم فقط در خانه بمانمبعضی کودکان در این سن به زمان بیشتری برای سازگارکردن خود با قوانین و محیط های جدید نیاز دارند.
بازگشایی مدارس پس از تعطیلات تابستانی، به دنیا آمدن خواهر یا برادر، بیماری و یا مرگ یکی از اقوام می تواند باعث اضطراب و دلشوره کودک شود، حتی بچه ای که قبلا این طور نبوده ، ممکن است دچار این اضطراب ها شود. برای رفع این مشکل با فرزندتان درباره آنچه که در روزهای مدرسه انجام می داده صحبت کرده و روی نکات مثبت و جالب توجه تاکید بیشتری کنید. ساعات روز او را طوری برنامه ریزی کنید تا احساس رضایت بیشتری کند. استفاده از وسایل کوچک و جالبی که به طور چشمگیری باعث کاهش اضطراب و تقویت اعتماد به نفس او می شود بسیار موثر است.
ادامه مطلب...

با احمق بحث نکنیم و بگذاریم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند
با
وقیح جدل نکنیم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روح ما را تباه می‌کند
از
حسود دوری کنیم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنیم باز از زندان تنگ حسادت بیرون نمی آید
تنهایی را به بودن در جمعی که ما را از خودمان جدا می کند، ترجیح دهیم
از «
از دست دادن» نهراسیم که ثروت ما به اندازه شهامت ما در نداشتن است
بیشتر را بر کمتر ترجیح ندهیم که قدرت ما در نخواستن و منفعت ما در سبکباری است
کمتر سخن
بگوییم که بزرگی ما در حرفهایی است که برای نهفتن داریم، نه برای گفتن
از
سرعت خود بکاهیم، که آنان که سریع تر می دوند، فرصت اندیشیدن به خود نمی دهند
دیگران را ببینیم، تا در دام خویشتن محوری، اسیر نشویم
از
کودکان بیاموزیم، پیش از آن که بزرگ شوند و دیگر نتوان از آنان آموخت..


" حالا چند دقیقه دیگر بنشین، نترس، دیر نمی شه! " ، " قربون دستت این بچه ما را نگهدار تا ما از خرید برگردیم" ، " نمی شه! باید امشب به مهمونی بیای وگرنه دلخور می شم" ، " می بخشید، امشب خانم بچه ها هوس کردن برن گردش. قربونت اون ماشینتو یه دو ساعت بده ممنون می شم" و...
بدون شک همه ما بارها و بارها با مواردی این چنینی برخورد کرده ایم و چه بسا گاهی به دلیل عدم تمایل روحی و یا قرار داشتن در موقعیتی خاص، از ته دل آرزو کرده ایم که ای کاش چنین چیزی از ما خواسته نمی شد. پاسخ شما در این گونه مواقع چیست؟ آیا جرأت می کنید با صراحت تمام " نه" بگویید؟ آیا وقتی در یک جمع قرار می گیرید، به خود اجازه می دهید نظراتی را که با آن مخالف هستید رد کنید؟ یا اینکه مانند بسیاری افراد ، در رودربایستی گیر می کنید و برای رعایت قاعده " مردم داری" با کراهت ، اینگونه خواسته ها را اجابت می کنید؟
خانم" کارین سوئیت" در کتاب خود با نام( چگونه" نه" بگوییم) در توضیح این که چرا بسیاری از ما و به ویژه زنان، اغلب وقتی از ته دل مایلیم " نه" بگویم، باز کلمه ای " بله" را بر زبان می رانیم می نویسد: " به عنوان یک زن ، ما به گونه ای تربیت شده ایم که مطلوب و مورد قبول دیگران باشیم . ما می خواهیم دیگران دوستمان داشته باشند و ناتوانیمان در" نه" گفتن ، در واقع از عدم خود باوریمان سرچشمه می گیرد . ما فکر می کنیم اگر مطلوب دیگران زندگی کنیم، به ما مدال لیاقت خواهند داد و به ما می گویند آدم های فوق العاده ای هستیم، نازیم و با تمام وجود از ما قدردانی خواهند کرد ؛ عملی که هیچگاه شاهد آن نخواهیم بود" وی ادامه می دهد:" شاید گفتن" نه" به نظر ساده بیاید ولی از بچگی درمخ ما فرو کرده اند که " نه" کلمه ی زیبایی نیست، گفتن آن گستاخی است. دور از نزاکت است، باعث رنجش دیگران می شود.

ادامه مطلب...

چرا والدین هزینه های بسیار هنگفتی را برای فرستادن کودک خود به کلاس های تقویتی متحمل می شوند یا برای برنامه ریزی بهترین نوع آموزش برای فرزندشان اینقدر هزینه و زمان صرف می کنند ؟
بعضی ممکن است پاسخ دهند" به خاطر این که من خودم وقتی بچه بودم این فرصتها را نداشتم." یا " می خواهم به کودکم افتخار کنم."
من فکر می کنم که جواب واقعی این است: شما می خواهید کودکتان یاد بگیرد که مستقل باشد. همه چیز در همین موضوع خلاصه می شود. که وقتی شما و همسرتان از دنیا رفتید کودکتان مهارتها و توانائی های لازم را داشته باشد تا زندگی مستقلی را تجربه کند, گذران زندگی کند, تصمیم های عاقلانه و آگاهانه بگیرد, ومواظب باشد توسط دیگران اغوا نشود.
میلیونها عامل وجود دارند که چرا کودکی در زندگی موفق می شود یا شکست می خورد.(برای مثال انتخاب دوستان, انتخاب سیستم آموزشی, عادات, نقش خانواده و ...)
اما اجازه بدهید الان در مورد دو چیز ساده صحبت کنیم که ما بعنوان پدر و مادر می توانیم انجام دهیم تا کودکمان در زندگی موفق باشد.

*گاهی به کودک اجازه بدهید که معلم شود
همیشه زمان کافی وجود ندارد. و به همین دلیل گاهی اوقات ما می خواهیم همه کارها را خودمان انجام دهیم, در مورد هر چیزی خودمان صحبت کنیم, همه چیز را به کودکانمان نشان دهیم برای اینکه  آن چیز را سریعتر یاد بگیرند. متاسفانه به همین دلیل گاهی کودکمان از این فرصت که فرایند یاد گیری را درک کند محروم می شود. به دلیل اینکه خود کودک فرایند تفکر را انجام نمی دهد, به دلیل اینکه خود کودک دردسر و عواقب تصمیمی را گرفته حس نمی کند, احتمالا درس را به خاطر نمی آورد.
به معنای دقیق کلمه, از کارهای کوچک شروع کنید. سعی کنید به او اجازه بدهید معلم باشدبدون اینکه مانع او شوید یا به او سریع روش بهتر رابگوئید. به او گوش کنید و سریع و عجولانه قضاوت نکنید و او را تشویق کنید تا توضیح دهد که چرا و چگونه می خواهد با مشکلی برخورد کند.
گاهی ممکن است شما از روش نا درست او شگفت زده شوید ولی قلبا به توضیحات عاقلانه و منطقی او افتخار کنید. وقتی شما به کودکتان اجازه می دهید بلند صحبت کرده نظر خود را بیان کند, باعث رشد مهارتهای ارتباطی و مهارت سازماندهی افکار او شده اید.
وقتی با دقت به سخنانش گوش می کنید, باعث می شود او احساس کند که فرد خاصی است, و زمانی که شما در آینده صحبت می کنید وعقیده خود را بیان می کنید, او نیز سعی می کند متقابلا همان مقدار احترام را نسبت به شما قائل شود.

*کودک را تشویق به کنجکاوی کنید.
کودکان به طور طبیعی کنجکاو هستند- به همین دلیل است که زمانی که کوچک هستند ما باید 24 ساعت شبانه روز مراقب آنها باشیم و مطمئن باشیم که گم نشوند, اشیاء را تکه تکه نکنند, و اشتباهی مرتکب نشوند.
به همین علت است که ما والدین گاهی به حمایت بیش از حد کودکمان می پردازیم." به او اجازه راه رفتن در ساحل ماسه ای را نمی دهیم چون ممکن است صدفها پایش را ببرند", " به او اجازه نمی دهیم به گلدانها دست بزند چون ممکن است آنها را بشکند"یا " به او اجازه نمی دهیم کفشش را خودش بپوشد چون ممکن است نتواند بند کفش را محکم ببنددو زمین بخورد.
در نتیجه کودکمان هر چیزی خواهد شد جز یک انسان مستقل. در طول زمان حمایت بیش از حد ما, خواسته طبیعی کودکان برای یاد گیری و کاوش و جستجو را در نطفه خفه می کند. فقدان محرکها و انگیزه های محیطی مانع رشد ذهنی کودکان شده و در این فرایند عشق واقعی آنها به خود یاد گیری را نابود می کند.
با ایجاد محدودیتهای خاص, به کودکتان اجازه بدهید دنیای اطرافش را کشف کند. یا به دنبال راه هائی باشید که کنجکاوی او را تحریک کند. وقتی کودکتان از شما سئوالاتی می پرسد, (حتی اگر این سئوالات خسته کننده یا احمقانه باشد), به جای ساکت کردن او یا گفتن جملاتی مانند" نمی دانم" , "الان مزاحمم نشو" یا " میتوانی از مادر بزرگ بپرسی", از او بپرسید خودش چه فکری می کند یا چه چیزی باعث شده که این سئوال را بپرسد. او را تشویق کنید به چیزی که مورد علاقه اش هست دست یابدو و از او بخواهید انرا به شما نشان داده یا توضیح دهد.

*نتیجه گیری
نوع محیطی که کودک شما در آن رشد می کند بسیار مهم و حیاتی است. به همین دلیل است که والدین هر روز بیشتر محدودیتهای کلاسهای سنتی را درک می کنند و به فواید تعلیم وتربیت .........که هدفش رشد علاقه و گرایش به خود یادگیری است پی می برند.

نویسنده: Eli Anne
مترجم: منتظر مهدی


آگاهی از این موضوع که کودکان ما ایمن, شاد و از نظر عاطفی سالم هستند, یکی از بزرگترین نگرانی ها و دغدغه های ما والدین است. اگر کودکان در مدرسه بوسیله کسی یه چیزی ضربه روحی بخورند, ما دوست داریم اولین کسی باشیم که مطلع می شود.

تنها راهی که ما می توانیم براستی اطمینان حاصل کنیم که کودکانمان وضعیت مطلوبی دارند یا چیزی آنها را اذیت می کند این است که آنها احساس کنند می توانند مشکلات خود را محرمانه با ما در میان بگذارند. اما آیا ما واقعا به حرف آنها گوش می کنیم یا با گوشهای بسته شده با آنها صحبت می کنیم به طوری که سهوا و از روی بی مبالاتی خطوط ارتباطی خودمان با آنها را قطع می کنیم که باعث این می شود که دوست نداشته باشند بار دیگر برای کمک خواستن نزد ما بیایند.

 Julie Scandoraمعلم و نویسنده کتاب  قوانین قوانین هستند می گوید:"به نظر می رسد کودکان به اندازه دیگر اعضاء جامعه مورد احترام قرار نمی گیرند. آنها همان مشکلات عاطفی که بزرگسالان با آن مواجهند را تجربه می کنند ولی این موضوع اغلب بوسیله بزرگترها نادیده گرفته می شود. والدین باید با کودکان با احترام رفتار کنند و ارتباطی مطمئن را با کودکان تضمین نمایند.

در زیر 5 مرحله که Julie برای کمک به والدین تا با کودکشان بهتر رابطه بر قرار کنند بیان کرده,  آمده است:

             به حرف آنها گوش کنید. این امری واضح به نظر می رسد اما اگر کودکان شما فکر کنند که به حرفشان گوش داده نمی شود, هرگز مشکلات و سئوالهای مهمتر خود را با شما در میان نخواهند گذاشت.

        فرصتهائی را برای تبادل نظر با کودکانتان فراهم کنید.امروزه اعضای خانواده زمان بسیار زیادی را جدا از هم زندگی می کنند. از زمانی که در حال رانندگی هستید– رساندن کودکتان به مدرسه- برای ارتباط برقرار کردن با کودک استفاده کنید.

         با مثال آوردن کودکان را راهنمائی کنید. بسیاری از والدین روش "همان کاری را که من می گویم انجام بده نه کاری که من انجام می دهم" را استفاده می کنند. اما این روش در موقعیتهای دشوار زندگی کودکان را سر در گم می کند.

       به احساسات کودکان احترام بگذارید. همه ی ما داری عواطف و احساسات درونی هستیم. و اگر کودکان تشویق شوند که اعتماد به نفس داشته باشند, قادر خواهند بود در موقعیتهای مبهم و خطرناک زمانی که ما برای کمک پیششان نیستیم, به عواطف درونی خود توجه کنند.

            بین احترام و تسلیم شدن تفاوت قائل شوید. نادیده نگرفتن و احترام حقوق والدین اهمیت دارد. فقط بخاطر اشاعه یک موقعیت مشکل زا تسلیم کودکان نشوید. در عوض با آنها ارتباط بر قرار کنید و بگذارید بفهمند که چرا "قانون قانون است".

با نشان دادن این موضوع که ما به آنچه آنان می گویند احترام می گذاریم و دوست داریم با آنان صحبت کنیم نه برای آنها, به کودکانمان کمک خواهیم کرد اعتماد به نفس پیدا کنند و به بلوغ و پختگی برسند.اما باید در آنها این اعتماد را ایجاد کنیم که به آنچه می گوئیم عمل نیز می کنیم.

 Julieمی گوید:" ما بزرگترها باید از خودمان شروع کنیم. شما اینطور فکر نمی کنید؟ اما اگر احترامی را که ما برای دوستانمان قائلیم برای کودکان نیز قائل شویم, کودکان بهتر برای مبارزه با سختیهای زندگی در آینده آماده خواهند شد. و زمانی که با مشکلی مواجه می شوند که برای حل آن به تنهائی خیلی کوچک هستند, طبیعتا برای توصیه و راهنمائی نزد ما خواهند آمد."

نویسنده: Julie Scandora
مترجم:منتظر مهدی


تکلیف درسی

در پرسشنامه ای من از افراد مختلف خواستم بزرگترین دغدغه و نگرانی خود در مورد تکالیف کودکان را بگویند. تعجب آور نیست که نعداد بسیار زیادی از معلمان با این عبارات پاسخ داده بودند:
-     بی رغبتی و بی علاقگی
-     بی انگیزگی
-    دانش آموزان تکالیف خود را انجام نمی دهند.
اگر شما هم مثل من بوده باشید, احتمالا خاطرات خوبی از انجام تکالیف ندارید ولی با این حال آنها را انجام می دادید.انجام تکالیف به معنی دوست داشتن آن نبود. یا دلیل انجام تکالیف این نبود که کاری بهتر برای انجام دادن نداشتیم. (بله تلویزیون بود, ویدئو بود و ......)
شما تکالیف را انجام می دادید تا نمرات خوب بگیرید.تا مجبور نشوید به مادرتان که به شما چپ چپ نگاه می کرد و تا تکالیف انجام نشده اجازه حرکت به شما نمی داد, پاسخ دهید. یا به خاطر اینکه باید انجام می شدند.
پس سئوال اصلی این است که:" چرا دانش آموزان اهمیتی به انجام تکالیفشان نمی دهند؟"بهترین توصیه ای که من می توانم بکنم این است که:
از خود آنها سئوال کنید!
تجارب زمانی که دانش آموز بودید در مورد انجام تکالیف را در اختیار کودکتان قرار دهید. و برای او توضیح دهید که چرا برای انجام تکلیف اهمیت قائل می شدید. احتمالا هرچه بچه ها بین تکالیف و دنیای واقعی ارتباط بیشتری احساس کنند برای انجام آن اهمیت بیشتری قائل خواهند شد.
به جرات می توانم حدس بزنم که بسیاری از جوابهای آنها چیزی شبیه اینهاست:

- فایده اش چیست؟ چه نیازی به انجام تکلیف هست؟
- وقت زیادی ازمن می گیرد.      
- تکلیف باعث جنگ و دعوا درخانه ما می شود
- مقدار تکالیف خیلی زیاداست. یک عالمه است.
 - 
من خیلی وقتها یادم میرود تکالیفم را انجام بدهم.
-
نمی دانم چطور تکالیفم را انجام بدهم.
توضیح هر کدام از این جوابها نیاز به یک کتاب دارد اما ما به چند اظهار نظر کوتاه بسنده می کنیم.

*فایده اش چیست؟ چه نیازی به انجام تکلیف هست؟
کودکانی که این جواب را می دهند می خواهند ارتباط بین تکلیف و دنیای واقعی را بفهمند. انها برای درک این مطلب که تکالیف فقط تمرین مطالب یاد داده شده در کلاس درس نیست بلکه تمرینی است برای افزایش مسئولیت پذیری, نیاز به کمک دارند. .ممکن است تکالیف با مزه و سرگرم کننده نباشند ولی کامل نوشتن تکالیف و به موقع نوشتن آنها تمرینی است خوب برای زمانی که کودکان سر کار میروند و باید پروژه ای را به موقع کامل کنند. تمرینی است برای تامین هزینه های زندگی و فراهم کردن سقفی بالای سرشان برای زندگی.
همانطور که بالا بردن وزنه باعث قوی شدن ماهیچه ها می شود, انجام تکلیف بچه ها را مسئولیت پذیر بار می آورد. در واقع تکالیف کاری می کنند که اعصاب مغز میزان مسئولیت پذیری فرد را افزایش دهند. افزایش مسئولیت پذیری مستقیما بر توانائی کودکان در کسب در آمد بیشتر در آینده تاثیر می گذارد.
*وقت زیادی ازمن می گیرد.

انجام تکالیف وقت زیادی از کودکان می گیرد چون آنها به درستی از مهارتهای استراتژیک یادگیری در حین انجام تکلیف آگاهی ندارند.انجام تکالیف و همزمان با آن تماشای تلویزیون, نوشتن, جستجو در اینترنت و .... انجام چند کار با هم , هدر دادن وقت است. به کودکانتان یاد بدهید استفاده بهینه از زمان و برنامه ریزی و مهارتهای مطالعه را تا به انها کمک کنید زمان انجام تکلیف را کاهش دهند یا آنها را در کلاسهای مهارتهای مطالعه ثبت نام کنید.
*تکلیف باعث جنگ و دعوا در خانه ما می شود.
تکلیف مهمترین اهرم فشار و کنترل دانش آموز بر والدین است. کودکان ممکن است که تشخیص ندهند که برای کنترل والدین مبارزه می کنند, اما می دانند که دوست ندارند به آنها گفته شود چه کاری انجام بده.
*مقدار تکالیف خیلی زیاداست . یک عالمه است.
برای دانش آموزان تاثیری که یک یا دو نمره زیر ده بر معدلشان دارد مشخص است. انها را تشویق کنید که نمرات خود را پی گیری کرده و محاسبه نمایند. اگر مدرسه هر ماه کارنامه نمرات ماهانه ارائه می کند, از انها بخواهید بررسی کنند ببینند که نمرات زیر ده که از انجام ندادن تکلیف در کارنامه قرار گرفته ,چه تاثیری بر معدل کل آنها دارد.
*من خیلی وقتها یادم می رود تکالیفم را انجام بدهم.

در اکثر موارد کودک شما عمدا انجام تکلیف را فراموش نمی کند. تصور کنید ما بزرگترها هر روز چندین کار مختلف باید انجام دهیم. در انتهای روز خسته و کوفته خواهیم بود. همین موضوع برای کوکان ما نیز صدق می کند که هر روزه تلاش می کنند تا چندین نوع تکلیف انجام دهند, به همراه پوشه ها, دفترچه ها, و کتابهای درسی که هر روز باید توسط کودکمان به مدرسه و یا کلاس خصوصی برده و آورده شوند. دانش آموزان نیاز به سیستمی دارند که استفاده از لوازم شان و ضروریاتشان را آسان کرده و کارائی انها را بالا ببرد.
*نمی دانم چطور تکالیفم را انجام بدهم.

کودکان اغلب از اینکه تقاضای کمک کنند می ترسند. ممکن است معلم به آنها پیشنهاد کمک کند و ساعاتی را برای راهنمائی و رفع مشکل بچه ها اعلام نماید , اما بسیاری از کودکان می ترسند قدم جلو بگذارند و اعتراف کنند که نیاز به کمک دارند. یا ممکن است به راحتی تصور کنند که دیگری است که به کمک نیاز دارد چون از توان بالقوه خودشان آگاه نیستند. همانگونه که می دانید همیشه برای کودکانی که قبول کرده اند که نیاز به کمک بیشتری دارند, راه حل هائی وجود دارد. بعضی از آنها ممکن است فقط به یک اشاره متوجه مشکل خود شوند.
کلید این بحث این است که 85% اوقات به آنها گوش کنیم. اجازه بدهیم صادقانه احساس خود در مورد تکالیف را بیان کنند و آنها را تصدیق کنیم. از روشهای حل مسئله و روش سیال سازی ذهن استفاده کنیم و اجازه بدهیم که کودکمان با راهنمائی ما راه حل هائی برای مشکل خود پیدا کند. به عنوان والدین شما باید انتظارات و محدودیتهائی را مشخص کنید ولی از اصل مساعدت و تعاون نیز استفاده نمائید.

نویسنده:
Susan Kruger
مترجم: منتظر مهدی


هر سال ,هنگامی که ماه مهر فرا می رسد, افکار ما از تابستان و مسافرت و ورزش و .... معطوف به کیف و کتاب و مدرسه می شود. با ورود به سال تحصیلی جدید بنا بر شرایط جدید,بسیاری از کودکان به زودی با یک چالش جدید (و گاهی ترسناک) رو برو می شوند.
هر ساله صدها دانش آموز در سراسر کشور در مدارس ثبت نام می کنند. در سال تحصیلی آینده بسیاری از این کودکان برای اولین بار به مدرسه می روند یا اینکه به مدرسه جدید منتقل می شوند.
سئوالی که والدین این دانش آموزان باید بپرسند این است که: چطور می توانم به بهترین نحو ممکن فرزندم را برای این جا به جائی و انتقال آماده کنم؟

پاسخ این سئوال بسیار آسان است.

وقتی که من بچه بودم و خودم را برای اولین روز آمادگی مهیا می کردم, از خودم می پرسیدم آیا بقیه بچه ها مرا می پذیرند؟ من نگران بودم که آیا می توانم دوست پیدا کنم و در ذهن کودکانه خود می اندیشیدم که اگر مورد پذیرش بقیه بچه ها قرار نگیرم ,چگونه با این موضوع کنار بیایم. بعد والدینم چیزی به من گفتند که خیلی در طی انتقالات و جا به جائی های سخت زندگی به من کمک کرد:"خودت باش."
در اولین روز آمادگی وقتی قدم به حیاط مدرسه گذاشتم بقیه بچه ها رادیدم که با هم صحبت می کردند, و صمیمانه مرا هم به بحث دعوت می کردند. در اولین روز مدرسه , به خصوص اولین روز آمادگی من فهمیدم که تنها نیستم. آن روز وضعیت جدید من به عنوان دانش آموز ,معلمم, و مدرسه ام برای من و همه ی بچه ها ی حاضر در مدرسه ترسناک بود. من خیلی با دیگران تفاوت نداشتم و با تشخیص به موقع  این موضوع, بهتر توانستم خود را با شرایط جدید سازگار کنم.
در مورد کودکانی که از یک مدرسه به مدرسه دیگر منتقل می شوند شرایط کمی متفاوت است اگر چه که فلسفه هر دو یکی است. کلید آماده کردن کودکانمان برای سازگاری موفقیت آمیز آنها با مدرسه جدید و کلا زندگی جدید, شناسائی ویژگیهای منحصر به فرد آنها است که در وجودشان رسوخ کرده و سپس, کمک به کودک تا از این ویژگیها به سود خودش استفاده کند. اگر کودک شما شنونده خوبی باشد, ممکن است بتواند برای کودکی که همین نوع ترس از مدرسه را دارد دوست خوبی بشود. اگر کودک شما خلاق باشد ممکن است بتواند یک فرم دوستی ایجاد کند تا برای امضاء کردن به بچه های کلاسش بدهد.
مهمترین درسی که ما می توانیم به کودکمان در ابتدای سال تحصیلی بدهیم درسی است که به آنها در همه مواقع زندگی کمک می کند. اگر به کودکانمان بیاموزیم که آنچه باور دارند ویژگی منحصر به فرد آنهاست,به آنها کمک کرده ایم که خود را بهتر بشناسند. پس اگر ما به کودکانمان یادبدهیم که ترس ,اندوه, اضطراب, و کمروئی در محیط جدید کاملا طبیعی است ,تا زمانی که آنها نسبت به خودشان و خصوصیات شخصیشان که آنها را از بقیه مجزا می کند , صادق باشند ترسشان از بین خواهد رفت.کودکان ما دارای مواهبی گرانبهاتر از طلا هستند. لازم به ذکر نیست که آنها خیلی بهتر خودشان را برای برخورد با موانع زندگی آماده می کنند.
برای شما بعنوان والدین و برای کودکان شما آرزوی خوشبختی می کنم. بسیاری از درس های مهم زندگی که بچه های ما یاد می گیرند درس هائی است که ما والدین به آنها یاد می دهیم. تاخیر نکنید, از الان به کودکانتان کمک کنید , و سال تحصیلی شگفت انگیزی داشته باشید.

نویسنده:ill Eisnaugle

مترجم:منتظر مهدی