سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابـــــــــــرار

گاهی به دلایلی مانند به تنگ آمدن از سختیهای روزگار در دل آرزوی مرگ میکنیم ولی بعد از مدتی پشیمان میشویم که آیا اینکار درست بوده یا نه و آیا نا شکری به درگاه خداوند متعال بوده یا نه؟
ام نضل میگوید :
" رسول خدا صلوات الله علیه و آله بر منزل کسی وارد شدند تا از او که از مرضی رنج میکشید عیادت کنند.آن مرد در حضور پیامبر صلوات الله علیه و آله آرزوی مرگ کرد، رسول خدا صلوات الله علیه و آله فرمودند: نباید آرزوی مرگ کنی زیرا که تو اگر در گذشته نیکوکار بودی ، میتوانی بر نیکی خود بیفزائی، و اگر تبهکار بودی ، پس میتوانی با تاخیر مرگ جبران کنی، پس نباید آرزوی مرگ کنی"
(ترجمه مجموعه ورام. ص 366)

امام سجاد علیه السلام آرزوی مرگ را مشروط میکنند و در یکی از دعاهاشون میفرمایند:

فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ
اگر عمرم چراگاه شیطان شده قبل از حلول عقوبت یا ثبوت غضبت مرا بمیران

دعای 20 صحیفه

 امام سجاد علیه السلام 
ارزوی مرگ را مشروط میکنند به زمانی که انسان اسیر شیطان شده و امید بازگشت و رشدی وجود ندارد.



الا بذکر الله تطمئن القلوب
مسلما منظور از ذکر خداوند در این آیه مبارکه فقط ذکر زبانی نیست بلکه همراه با ذکر زبانی ذکر عملی را هم شامل میشود. یعنی انسان با همه جان و قلب و با همه وجودش به خداوند متعال توجه داشته باشد و این توجه باعث بشود که گناه نکند و از دستورات خداوندمتعال پیروی کند.

رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه به حضرت علی علیه السلام وصیت میکنند که :
" سه کار است که این امت توانایی انجام آن را (بطور کامل) ندارند، مواسات و برابری با برادر دینی در مال، و ادای حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و دیگران، و خدا را در هر حال یاد کردن"
در اینجا منظور سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر نیست، بلکه منظور اینست که وقتی که در مقابل کار حرامی قرار میگیرد از خدا بترسد.

در حدیثی از حضرت علی علیه السلام آمده :
«الذکر ذکران: ذکر الله عزوجل عند المصیبة و افضل من ذلک ذکر الله عند ما حرم الله علیک فیکون حاجزا»
ذکر دو گونه است: یاد خدا کردن به هنگام مصیبت (و شکیبائی و استقامت ورزیدن) و از آن برتر آن است که خدا را در برابر محرمات یاد کند (و میان او و حرام سدی ایجاد نماید. ) "
و به همین دلیل است که در بعضی از روایات ذکر خداوند به عنوان یک سپر و وسیله دفاعی شمرده شده
است.

در مورد ذکر زبانی که البته اگر با ذکر عملی همراه باشد بسیار بهتراست در روایات چنین آمده :
«ان الجنة قیعان، و ان غراسها سبحان الله، و الحمدلله، و لا اله الا الله، و الله اکبر، و لا حول و لا قوة الا بالله»
بهشت فعلا صحرائی خالی است بی کشت و زراعت، همانا اذکار سبحان الله و الحمدلله و لااله الاالله و الله اکبر و لاحول و لاقوة الا بالله درختهایی هستند که در اینجا گفته، و در آنجا کاشته می شوند.


 

شوخی و مزاح در صورتی که در آن افراط صورت نگیرد و منجر به معصیت خدا نشود پسندیده است.
پیامبر اکرم صلوات الله علیه میفرمایند:"با برادرت جدال و شوخی نکن"
مسلما منظور حضرت هرشوخی نیست .شوخیی که در آن افراط وزیاده روی نباشد اشکال ندارد
زیرا ایشان در کلام دیگری میفرمایند:
"من شوخی میکنم ولی جز حق نمیگویم"یا:"مومن شوخ و زنده دل است و منافق سخت و غضبناک"

نمونه هائی از شوخی های پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم

در روایت است که پیرزنی نزد حضرت صلوات الله علیه آمد.
حضرت به او فرمودند: " هیچ پیرزنی وارد بهشت نمیشود"پیرزن با شنیدن این سخن به گریه افتاد.
 فرمودند :"درست است که هیچ پیرزنی واردبهشت نمیشود،ولی تودرآن هنگام پیرزن نیستی.تبسم
زیرا خداوند متعال میفرماید: "
إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاءً 35
فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارً‌ا 36عُرُ‌بًا أَتْرَ‌ابًا 37
ما آنها را آفریده ایم و آنها را باکره گردانیده ایم و شوهر دوست و جوان و همسن هم( واقعه /37-35)

******************************************************************************

در روایت است که زنی به نام ام ایمن نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم رسید و عرض کرد:
شوهرم از شما میخواهد که نزد او بروید.
حضرت فرمودند: " شوهرت همان کسی است که در چشمش لکه سفیدی دارد؟!
زن عرض کرد: " نه ، به خدا در چشم او هیچ لکه سفید نیست."
حضرت فرمودند :" آیا کسی هست که در چشمش سفیدی نباشد؟!"تبسم

*****************************************************************************
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله با علی علیه السلام خرما میخوردند.
پیامبر(ص) از روی مزاح، هسته های خرماهایی را که میخوردندجلوی  علی (ع) می نهادند.
وقتی که از خوردن خرما فارغ شدند، همه ی  هسته ها در نزد علی علیه السلام جمع شده بود.
پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود:
یا عَلیُّ اِنَّکَ لاکُولٌ.
ای علی! تو پرخور هستی.
علی علیهالسلام در پاسخ (از روی مزاح) عرض کرد:
اَلاکُولُ مَن یأکُلُ الرُّطَبَ وَالنَّوا.
پرخور کسی است که خرما را با هسته اش بخورد!تبسم

********************************************************
در روایت است که زنی خدمت رسول اکرم صلوات الله علیه آمدو عرض کرد:
" به من شتری بده که سوارش شوم"
حضرت صلوات الله علیه فرمودند :" یک بچه شتر به تو میدهم"
عرض کرد:" بچه شتر به چه کار من میآید؟ نمیتوانم سوارش شوم "
فرمودند :" مگر شتری هست که بچه شتر نباشد؟!تبسم

(برگرفته از کتاب اخلاق شبر، ص 231)


تا حالا به این موضوع فکر کردید که ازمایش الهی با بلا سخت تر هست یا با نعمت؟
انسان زمانی که دررنج و بلا گرفتار میشود بیشتر خداوند را یاد میکند و از او کمک میخواهد
اما  وفور نعمت ،برای انسان سستی و غفلت از یاد خدا و غرق شدن در لذات و شهوات
به همراه میاورد، و این موضوع باعث میشود که انسان از خدا فاصله بگیرد و میدان برای
فعالیت شیطان مهیا شود.گاهی انسان با روی اوردن نعمتی دچار غرور میشود که خداوند
به او نظر داشته و او را گرامی داشته و همین غرور باعث سقوط او به مراتب پائین میشود.
همانطور که خداوند در سوره مبارکه فجر میفرماید:
" فاما الانسان اذا مابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن"
" امّا انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می‌کند
و نعمت می‌بخشد (مغرور می‌شود و) می‌گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است!»

فقط کسانی میتوانند از این این ازمون الهی سر بلند بیرون بیایند که به طور دائم به ذکر خدا
مشغول باشند و با ذکر خدا قلب خودشان را از نفوذ شیطان مصون نگه دارند.
خداوندا به ما کمک کن تا از امتحانات و ابتلائات الهی سر بلند بیرون بیائیم و ما را به بیش از
ظرفیتمان امتحان نکن.




امام صادق علیه السلام فرمودند: قلبها چهار گونه است:
قلبی که در آن نفاق و ایمان است ،
و قلبی که وارونه است،
و قلبی که مهر بر آن خورده و هیچ حقی بر آن وارد نمیشود،
و قلبی که نورانی است و خالی (از غیر خدا)
سپس افزودند: قلب نورانی قلب مومن است ، هر گاه خدا نعمتی به او بخشد شکر میگوید، و هر گاه مصیبتی به او رسد صبر و شکیبائی میکند،
اما قلب وارونه قلب مشرکان است  همانگونه که خداوند فرموده :" افمن یمشی مکبا علی وجهه اهدی امن یمشی سویا علی صراط المستقیم" (ملک/22)
آیا کسی که با صورت بر زمین راه میرود هدایت یافته تر است یا کسی که راست قامت بر صراط مستقیم گام بر میدارد؟! ،
اما قلبی که در آن ایمان و نفاق است قلب کسانی است که در برابر حق و باطل بی تفاوتند، اگر در محیط حق قرار بگیرند تابع حق می شوند و اگر در محیط باطل باشند، گرایش به باطل پیدا میکنند،
و اما قلب مهر خورده قلب منافقان است. ( اصول کافی )



شخصی از امام علی علیه السلام دلیل عدم استجابت دعایش را سئوال کرد. ایشان فرمودند:"
قلب و فکر شما در هشت چیز خیانت کرده پس دعایتان مستجاب نمیشود:
1- شما خدا را شناخته اید اما حق او را ادا نکرده اید، به همین دلیل شناخت شما سودی به حالتان نداشته!
2- شما به فرستاده او ایمان آورده اید، سپس با سنتش به مخالفت بر خاسته اید. ثمره ایمان شما کجاست؟
3- کتاب او را خوانده اید ولی به آن عمل نکرده اید، گفتید شنیدیم و اطاعت کردیم سپس به مخالفت بر خاستید!
4- شما میگوئید از مجازات و کیفر خدا میترسید،اما همواره کارهائی میکنید که شما را به آن نزدیک میسازد.
5- میگوئید به پاداش الهی عقیده دارید اما همواره کاری انجام میدهید که شما را از آن دور میسازد.
6- نعمت خدا را میخورید و حق شکر او را ادا نمیکنید.
7- به شما دستور داده شده دشمن شیطان باشید، ادعای دشمنی با شیطان دارید اما عملا با او مخالفت نمیکنید.
8- شما عیوب مردم را نصب العین خود ساخته و عیوب خود را پشت سر افکنده اید.... با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان مستجاب شود؟در حالی که خودتان درهای آنرا بسته اید. تقوا پیشه کنید ، اعمال خویش را اصلاح نمائید، امر به معروف و نهی از منکر کنید، تا دعای شما به اجابت برسد."
( سفینة البحار)


امام صادق علیه السلام میفرمایند:" هر بامداد کارهای بندگان از نیک و بدبه رویت پیامبر خدا صلی الله علیه و اله
میرسد،بنابر این به هوش باشید و هر یک از شما باید شرم کند، از اینکه کار زشت بر پیامبرش عرض کند."
(بحار الانوار/ج17/ص149)


فیض کاشانی گفته است:"اولی گروهی از مکیان ازاد شده به دست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را با جمعی از منافقین جمع کرده سوی خانه امیر المومنین برد، وقتی جماعت رسیدند با در بسته روبرو شدندو فریاد زدند ای علی! بیرون بیا خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ترا میخواند. اما حضرت در برویشان نگشود. آنان هیزم جمع کرده و در کنار در ریختند، پس اتش اوردند تا در آن بیندازند. عمر فریاد بر آورد: به خدا سوگند! اگر در را نگشائید خانه را به آتش میکشم. هنگامی که فاطمه سلام الله علیها دانست که خانه را به آتش میکشند برخاست و در را گشود. آن گروه پیش از آنکه فاطمه سلام الله علیها  از ایشان پنهان شود، او را کنار زده وارد خانه شدند.فاطمه در بین در و دیوار پنهان شد. ناگهان بر سر امیر المومنین علیه السلام که در جایگاهش نشسته بود ریختند و ایشان را در حالی که دستهایش را با پیراهنش بسته بودند، از خانه بیرون برده به سوی مسجد میکشیدند تا با ابوبکر بیعت کند.فاطمه سلام الله علیها میان آنها و شوهرش قرار گرفت و فرمود: به خدا سوگند نمیگذارم پسر عمویم را با زور و ستم ببرید. وای بر شما چه زود به خدا و رسولش در باره ما اهل بیت علیهم السلام خیانت ورزیدید..... بیشتر مردم به خاطر فاطمه سلام الله علیها امیرالمومنین علیه السلام را رها کردند. اولی به قنفذ دستور داد تا با تازیانه فاطمه سلام الله علیها را بزند. قنفذ او را به تازیانه بست...اثر این تازیانه ها مدتها در بدن شریف و مبارک آن حضرت باقی بود.



در حدیث تکان دهنده ای از امام صادق علیه السلام میخوانیم : " هنگامی که آیه
( والذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم) ال عمران /135
(و کسانی که وقتی کار بدی انجام میدهند، یا به نفس خویش ستم میکنند،خدا را به یاد میآورند و برای گناهانشان استغفار میکنند)
نازل شد، ابلیس بالای کوهی در مکه رفت و با صدای بلند فریاد کشید،و سران لشگرش را جمع کرد.گفتند :" ای آقای ما چه شده است که ما را فراخواندی؟ گفت این آیه نازل شده(آیه ای که پشت مرا میلرزاند و مایه نجات بشر است) چه کسی میتواند با آن مقابله کند؟ یکی از شیاطین گفت من میتوانم. نقشه خود را گفت. ابلیس نپسندیددیگری هم نقشه خود را گفت و مورد قبول قرار نگرفت. در اینجا وسواس خناس بر خاست و گفت من از عهده این کار بر می آیمابلیس گفت:" از چه راه؟" گفت:" آنها را با وعده ها و آرزوها سر گرم میکنم، تا آلوده گناه شوند، و هنگامی که توبه کردند،توبه را از یادشان میبرم." ابلیس گفت:" تو میتوانی از عهده این کار بر آئی و این ماموریت را تا دامنه قیامت به او سپرد.


فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشهانگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ایبیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ناگهان دید که شیطان وارد شد. شیطان گفت خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد. بعد خطاب به فرعون گفت من بااین همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟ پس شیطان عازم رفتن شد که فرعون گفت چرا انسان را سجده نکردی تا از درگاه خدا رانده شدی. شیطان پاسخ داد زیرا میدانستم که از نسل او همانند تو به وجود میآید