سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابـــــــــــرار

 

امام حسین (ع) چهره بر گزیده عبادت کنندگان عصر خود بودند. ایشان در اوج عشق و معرفت خدا را میپرستیدندو لحظه لحظه های عمر را صرف عبادت میکردند. شبنم ذکر خدا همواره بر لبانشان نقش بسته بود و صوت مناجاتشان از روح لطف پرستنده شان خبر میداد. به گونه ای عبادت میکردند که گوئی هیچ چیز و هیچ کس میان ایشان و معبود فاصله نینداخته است. براستی که امام (ع)  به تحقق فلسفه خلقت (ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ) راه یافته بودند.

عبادت ایشان نه از روی طمع و نه از ترس از عقاب بود . بلکه عبادت آزادگان بود که بهترین نوع عبادت میدانستند و میفرمودند:" گروهی خدا را به خاطر علاقه به بهشت میپرستند که این عبادت تاجران است و گروهی خدا را از ترس جهنم عبادت میکنند که این پرستش بردگان است، و گروهی خدا را از روی شکر و سپاس میپرستند که این عبادت آزادگان است و بهترین نوع بندگی است."

پدر ابو رافع میگوید:" حسین(ع) بسیار اهل نماز و روزه و حج و عبادت بود. سخاوتمند و بزرگوار بود. و 25 بار به مکه رفت و برزگان اقوام او به همراهش حرکت میکردند."

علاقه امام حسین (ع) به نماز و عبادت به اندازه ای بود که عصر روز تاسوعا که میرفت نا اتش جنگ میان او و دشمنان شعله ور گردد به برادرشان عباس(ع) فرمودند:"برو و از انان بخواه تا جنگ را به فردا واگذارند تا امشب نماز بخوانیم و دعا و استغفار کنیم . خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن دعای فراوان و استغفار را دوست دارم".


امام حسین (ع) سرور و سالار امر کنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر بودند و این حرکت را از اصول مهم زندگی اهل ایمان میدانستند و میفرمودند:
" لا یَنبغی لِنفسٍ مُومِنهٍ تَری مَن یَعصِی اللهَ فَلا تُنکِرُ . برای مؤمن شایسته نیست که ببیند کسی خدا را معصیت می کند و از آن جلوگیری و نهی نکند."
امر و نهی های دینی سید الشهداء (ع) عام و فراگیر بود و همه طبقات را در بر می گرفت.روزی به مردی که غیبت می کرد فرمودند:"ای مرد غیبت نکن که غیبت خورش سگهای جهنم است." و به مردی که بدون سلام احوالپرسی کرد فرمودند:"سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است"
اما اوج امر به ومعروف و نهی از منکر امام حسین(ع) که در عالم و در برابر حکام ظالم صورت گرفت، حماسه درخشان کربلا بود. حضرت از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا امر به معروف و نهی از منکر زبانی داشتندو در کربلا در سه مرحله قلبی، زبانی و عملی و با جان و مال و اولاد خود امر و نهی دینی کردند و اسلام را از چنگال تحریفها و بدعتهای بنی امیه نجات دادند.
امام حسین(ع) قبل از هر چیز هدف خود را از حرکت تاریخی و تاریخ ساز خود امر به معروف و نهی از منکر معرفی کردند و فرمودند:" ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر"میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم.


سید رضی (ره) در دیباچه نهج البلاغه در باره ویژگی منحصر به فرد امام علی(ع) که  اوصاف و اخلاق متضاد و ناسازگار را به کمال در کنار هم داراست،
چنین گفته: از شگفتیهای ویژ های که امام در ان ممتاز و بی انباز است این است که اگر کسی به گفته های او دربازه زهد و و پرهیز و پارسائی بنگرد، و از یاد ببرد که این گفته ها سخن خلیفه ای پر قدرت است،که فرمانش بر همگان و قدرتش در همه جا نافذ بود، بیگمان انها را سخن زاهدی گوشه گیر و عابدی خلوت نشین خواهد پنداشت
که جز پرهیز و پارسائی چیزی نمیشناسد و جز نماز و نیایش کاری نمیداند.... و هر گز نخواهد پذیرفت که اینها سخنان شیر دل جنگ آزموده ای است که بی پروا تیغ میآویزد
با گردان در می آویزد، با دلیران می ستیزد، سرها از بدنها فرو میریزد، بنها با خاک و خون در میآمیزد، و با تیغ خون چکان از میدان باز میگردد
و با این همه پارساترین پارسایان و پروا پیشه ترین زاهدان و دنیا گریزان نیز هست!!!


چی می شد اگه خدا امروز به ما برکت نمی داد؟ چرا که دیروز ما وقت نکردیم از او تشکر کنیم.
چی می شد اگه خدا فردا دیگه ما رو هدایت نمی کرد؟ چون امروز اطاعتش نکردیم.
چی می شد اگه خدا امروز با ما همراه نبود؟ چرا که قادر به درکش نیستیم.
چی می شد اگه هر گز شکوفا شدن گلی رو نمی دیدیم؟چرا که وقتی بارون فرستاده بود گله کردیم.
چی می شد اگه خدا عشق و مراقبتش رو از ما دریغ میکرد؟ چرا که ما از محبت کردن به دیگران دریغ کردیم.
چی می شد اگه فردا خدا کتابش رو از ما میگرفت؟ چرا که امروز فرصت نکردیم اونو بخونیم.
چی می شد اگه خدا امروز به حرفامون گوش نمیداد؟ چون که دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم.
چی می شد اگه خدا خواسته هامونو بی پاسخ میگذاشت؟ چون فراموشش کردیم.
چی می شه اگه از این مطالب به سادگی بگذریم؟
کاش خودمون رو به خدا نزدیکتر کنیم.


خدای من!
خواندمت پاسخم گفتی،از تو خواستم عطایم کردی،
به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی،به تو تکیه کردم نجاتم دادی،
به تو پناه آوردم حمایتم کردی،
خدایا!از خیمه گاه رحمتت بیرونمان مکن،از آستان مهرت نومیدمان مساز،
آرزوها و انتظاراتمان را به حرمان مکشان، از درگاه خویشت مار را مران،
ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت راوسعت بخش، و جسم و دینم را سلامت بدار،
و خوف و وحشتم را به آرامش و انست مبدل کن،و از آتش جهنم رهایم ساز،
خدای من! تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام،
تو اینقدر دلسوز منی!
خدایا ! تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بودی که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
ک.ر باد ان چشمی که تو را ناظر خود نبیند،
بسته باد پنجره  ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود،
خدای من! چگونه نومید باشم در حالی که تو امید منی؟
چگونه سستی بگیرم در حالی که تو تکیه گاه منی؟
اگر انچه از تو خواسته ام عنایت فرمائی، محرومیت از غیر از آن زیان ندارد.
و اگر عطا نکنی هر چه عطا جز ان منفعت ندارد.
یا رب! یا رب! یا رب!


چه بگویم از بقیع که "شهید آوینی" زیباتر ناگفته های دل را واگویه کرده است:
« حکایت بقیع، حکایت غربت است. غربت اسلام! و با که باید این راز را باز گفت که اسلام در مدینه‌النبی از همه‌جا غریب‌تر
 است؟
ای اشک‌‌، مهلتی تا بازگویم حکایتی را که قرن هاست در سینه‌ام
مستور مانده است و درد آشنایی نیافته‌ام که این راز سر به مهر را با او زمزمه کنم.
اینجا گورستان بقیع است‌ و این خاک،
گنجینه ‌دار فریادی است که قرن ها ارباب جور آن را در سینه ما محبوس کرده‌اند،  هرچند اشک ما تاب مستوری نداشته است اما این بار این بغضی نیست که فقط با گریه باز شود و این جراحت نه جراحتی است که با مرهم اشک شور التیام یابد.
حکایت
بقیع، حکایت غربت است. غربت اسلام! و با که باید این راز را باز گفت که اسلام در مدینه النبی از همه‌جا غریب ‌تر است؟
خطاب ما اینجا با عاشقان است و با
درد آشنایان، که این حکایت را دیگر هر دلی تاب شنیدن ندارد. ای چشم، خون ببار تا حجاب از تو بردارند و ببینی که این خاک گنجینه‌دار نور است و مدفن عشق و اینجا،‌ بقعه‌ای است از بقاع بهشت.
و اگر حجاب از گوش ها و چشم ها
بردارند، طنین ناله کروبیان را در ملکوت اعلی خواهد شنید، و خواهی دید که چگونه فرشتگان بال در بال، جلوه‌های جاودانی رحمات خاص حضرت حق را بر این خاک گسترانیده‌اند.
ای بقیع، ای مطهر، ای رازدار صدیق صدیقه اطهر (س)، و ای هم‌نوای
مولا مهدی (عج) آن گاه که غریبانه، آنجا به زیارت می‌آید.
ای بقیع مطهر، ای
گنجینه‌دار نور، ای مدفن عشاق، و ای حکایت‌گر غربت، به راستی این راز را با که باید گفت‌ که اسلام در مدینه‌النبی از همه‌جا غریب‌تر است؟
ای بقیع، ای هم‌نوای
مولا مهدی، ای راز دار آن یار غریب، بگو آنجا چه می‌گذرد، هنگامی که او به زیارت قبور می‌آید؟
بگو، با ما بگو! لابد صدای گریه غریبانه آن یار مضطر را هنگامی که
بر غربت اسلام می‌گرید، شنیده‌ای؟
بگو، با ما بگو که حبیب ما،‌ در راز گویی‌های
علی ‌وار خویش، و در مناجاتهای سجادانه‌اش چه می‌گوید؟
ای تربت مطهر، ای آن که بر
تربت تو جا‌ی‌ جای نشانه پای حبیب و اثر اشک های غریبانه او باقی است.
ای هم‌نوای « امن یجیب» مولا مهدی، ای
کاش که ما به جای خاک تو بودیم و هنگامی که آن یار غایب از نظر به زیارت قبور می‌آمد بر پای او بوسه می‌زدیم.

ای بقیع! اگر آنان توانستند برای همیشه شمس را در غربت غروب نگاه دارند، تو نیز غریب خواهی
ماند...»



مدتها بود گنجشک  با خدا هیچ سخنی نمیگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان میگفت : من تنها گوشی هستم که غصه هایش را میشنود و یگانه قلبی که درد هایش را در خود نگه میدارد.و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درختان دنیا نشست . فرشتگان چشم به لبهایش دوختند ....گنجشک هیچ نگفت.....
و خدا لب به سخن گشود و گفت: با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت: لانه کوچیکی داشتم ، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. طوفانت آنرا از من گرفت!
تنها دارائی ام همان لانه محقر بود که آن هم ...!! و سنگینی بغض راه را بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. همه فرشتگان سر به زیر انداختند. خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود و تو خواب بودی. به باد گفتم تا لانه ات را واژگون کند .آنگاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشک خیره در خدائی خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی!!
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت... های هایِ گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.........


گفتم: بازیِ بدون "گل" هم بی جاذبه است.
گفت: زندگی بی گل از آن هم بی جاذبه تر است.
گفتم: گل زندگی به چیست؟
گفت: عمر ما یک میدان مسابقه است.فرصتهائی که ما پیدا می کنیم, هر کدام مثل یک "پاس " است.از بی عرضگی ماست اگر نتوانیم" گل" بزنیم.
گفتم: با این حساب ما کلی "پاس" خراب کرده ایم و نتوانسته ایم گلی بزنیم.حیف از آنهمه پاسهای قشنگ و گلهای طلائی!
گفت: درست است, هدر دادن عمر بدتر از خراب کردن" پاس "است.به ما خیلی پاس میدهند ولی ما آبشار زن نیستیم و پاس ها را خراب می کنیم.
هدر دادن هر نعمت خراب کردن یک پاس است.
بگذشت زمان دست به کاری نزدی               بر گردن لحظه ها مهاری نزدی
صد توپ زدی تمام را کردی اوت                   صد پاس گرفته آبشاری نزدی


در تفسیر مجمع البیان از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل شده هنگامی که حاجتمندی از شما چیزی بخواهد گفتار او را قطع نکنید تا تمام مقصود خویش را شرح دهد, سپس با وقار و ادب و ملایمت به او پاسخ بگوئید, یا چیزی که در توان دارید در اختیارش بگذاریدو یا به طرز شایسته ای اورا بر گردانید, زیرا ممکن است سئوال کننده فرشته ای باشد که مامور آزمایش شماست تا ببیند در برابر نعمتهائی که خداوند به شما ارزانی داشته چگونه عمل میکنید.
تفسیر نور الثقلین/ج1/ص 283


از جمله اموری که امتحان الهی را در زمان امام رضا(ع) برای شیعیان سخت و بهانه معاندان را در مخالفت با ایشان زیاد و ساده دلان را به تحیر وادار می کرد, این بود که ولادت حضرت جواد(ع) به عنوان اولین فرزند پسر ایشان در دهه آخر عمرحضرت هنگامی که عمر شریفشان از 40 سال فراتر بود, اتفاق افتاد, یعنی بیش از ده سال از امامت حضرت که در سن 35 سالگی آغاز شده بود می گذشت.همین امر سبب شد تا عده ای بر حضرت رضا(ع) به جهت نداشتن جانشین, خرده بگیرند. لذا حضرت رضا(ع) در جواب سئوال مردم در این مورد مکررا تاکید می نمود که خداوند به من فرزند پسری خواهد داد. حسین بن قیاما که از سران گروهک واقفیه بود, به حضرت رضا(ع) گفت:" آیا شما امام هستید؟" امام فرمودند:"بله" گفت:" خدا را گواه می گیرم که تو امام نیستی."
در این هنگام حضرت رضا(ع) مدتی طولانی سر به زیر انداختندسپس سر بلند کردند و فرمودند:" از کجا دانستی که من امام نیستم؟" گفت:" از امام صادق (ع) روایت است که امام بدون فرزند نیست , در حالیکه شما یه این سن رسیده ای و فرزند نداری."
امام (ع) دوباره بیش از بار اول سر به زیر انداختند و سپس سر برداشتند و گفتند:" خدا را گواه می گیرم که روزها وشبها نمی گذرند تا اینکه خداوند به من فرزند پسری عنایت نماید."
راوی می گوید هنوز یکسال نگذشته بود که که حضرت جواد(ع)متولد شدند.
پس از تولد امام جواد(ع) و تحقق پیشگوئی امام رضا(ع) به ابن قیاما گفتند:" آیا این نشانه برای تو کافی نیست؟" وی اعتراف کرد و گفت به خدا سوگند این نشانه بزرگی است, اما حدیثی را بهانه کرد و از عقیده انحرافی خود بر نگشت. به همین جهت است که تولد امام جواد (ع) برای شیعه از اهمیت زیادی برخوردار است؛ لذا حضرت رضا(ع) ایشان را مولود مبارک نامیدند.