سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ابـــــــــــرار



بسم الله الرحمن الرحیم

شیخ کلینی نقل کرده است که:

هنگامی که ابو ابراهیم را از منزل بیرون بردند، به ابو الحسن - امام رضا علیه السلام- امر کرد تا زمانی که خبر شهادتش نرسیده است هر شب بر در خانه ی او بخوابد.

راوی می گوید: ما هر شب در راهرو خانه برای حضرت رضا علیه السلام رختخواب می انداختیم و ایشان پس از نماز عشا می آمد و می خوابید و بامدادان به خانه ی خود می رفت و چهار سال اینگونه سپری شد.

تا یکی از شبها امام رضا علیه السلام تاخیر نمود و در وقت مقرر نیامد. اهل بیت امام کاظم علیه السلام نگران شدند و وحشت کردند و این تاخیر همه را ناراحت کرد.

فردای فردای آن شب امام رضا علیه السلام آمد و نزد ام احمد - همسر امام کاظم علیه السلام- رفت و گفت آنچه را که پدرم به تو سپرده است بیاور.

آن بانو از شنیدن این سخن فریاد کشید و بر سر و صورت خود زد و گریبان چاک نمود و گفت : به خدا سوگند آقایم در گذشته است.

امام رضا علیه السلام او را از این رفتار منع کرد و گفت: هیچ مگو و این خبر را افشا نکن تا خبر رسمی به والی برسد.

ام احمد می گوید: رفتم و  یک خورجین و دو هزار یا چهار هزار دینار را آوردم به امام رضا علیه السلام تحویل دادم.

ام احمد می گوید: آن بزرگوار محرمانه بمن فرمود: این امانتها را نگه دار و به کسی مگو تا روزی که اجلم برسد،  آنگاه هر یک از فرزندانم که آمد و انها را طلبید به او ده و بدان که من در گذشته ام و خدا می داند که علی ابن موسی الرضا علیه السلام با نشانه ای که آقایم گفته بود آمد و آنها را گرفت و به من امر نمود تا اطلاع رسمی این خبر را پنهان کنم.

مولای ما امام کاظم علیه السلام دعائی  برای خلاصی از زندان هارون خواندند
:


«یَا سَیِّدِی نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَةٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُون»


ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما. ای آزاد کننده (رویاننده) درخت از بین شن و خاک و آب. و ای آزاد کننده (جاری کننده) شیر از بین سرگین و خون و ای آزاد کننده (به دنیا آورنده) فرزند از بین رحم و ای آزاد کننده آتش از بین آهن و سنگ و ای آزاد کننده روح از بین احشا و اعضای بدن! مرا از دست هارون نجات عنایت فرما!

نقل شده وقتی امام کاظم علیه السلام این دعا را خواندند هارون مرد سیاهی را در خواب دید که با شمشیری از میان بر کشیده بالای سرش ایستاده و می گوید:


ای هارون! موسی بن جعفر را رها کن و گرنه کاسه سرت را با این شمشیر بر می دارم. هارون از هیبت او ترسید و به حاجب دستور داد حضرت را آزاد کردند. حضرت آزاد بودند تا بار دوم که زندانی شدند و به سندی بن شاهک سپرده شدند که حضرت را مسموم و به شهادت رسانید.